معرفى و بررسى تحليلى سه اثر كهن تاريخى شيعه
معرفى و بررسى تحليلى سه اثر كهن تاريخى شيعه
(الارشاد، اءِعلام الورى و كشف الغمه)
اين نوشتار، ضمن معرفى و بررسى سه اثر كهن و مهم ياد شده، به مقايسة تحليلى مطالب آنها مىپردازد.
واژگان كليدى: تاريخ، تاريخ نگارى، الاءرشاد، اءعلام الورى باعلام الهدى و كشف الغمّه فى معرفة الائمة.
1. مقدمه
قرآن به طور صريح و قاطع، تاريخ را براى مطالعه عرضه مىدارد. پس تاريخ، خودش يك منبع براى شناخت است... يعنىبرويد آثار تاريخى را مطالعه كنيد و بعد ببينيد كه زندگى و جامعهى بشر، چه تحولات تاريخى پيدا كرده است.4
علامه اقبال لاهورى نيز مىگويد:
تاريخ يا به زبان قرآن «روزهاى خدا» ـ همانگونه كه قرآن گفته است ـ منبع سوم علم و معرفت است.5
اگرچه تاريخنگارى اسلامى با تلاش فراوان پژوهشگران مسلمان، بخش عظيمى از فرهنگ مكتوب تمدن اسلامى را بهخود اختصاص داده است،6 اما متأسفانه تاريخ اسلام از آسيبها و آفتهاى چندى نيز رنج مىبرد. فاصلهزمانى ميان مورخ و نقل و ثبت پديدههاى تاريخى، اختلاف امت و پيدايش فرقههاى مختلف با گرايشهاى متفاوتسياسى ـ اجتماعى و مذهبى، تعصب، فشار فرمانروايان اموى و عباسى، منع تدوين حديث به وسيله خلفا تا زمانعمربن عبدالعزيز (99 ـ 101 ق) مجموعه عواملى است كه سبب شد تا بعضى از واقعيتهاى تاريخ اسلام، بهويژهبخشهايى از زندگانى ائمه معصومين(عليهم السلام) در هالهاى از ابهام قرار گيرد و حتى نام تعدادى از آنان در كتابهايىكه به اسم تاريخ اسلام نوشته شده، آورده نشود.7
اين رويه در تاريخنگارى اسلامى ادامه داشت تا اين كه در اوايل قرن پنجم هجرى شيخ مفيد (336 ـ 413 ق) كتابالارشاد فى معرفه حجج اللّه على العباد و در قرن ششم امين الاسلام طبرسى (م 548 ق) كتاب اءعلام الورى باعلامالهدى و در قرن هفتم على بن عيسى اربلى (م 692 ق) كتاب كشف الغمه فى معرفه الائمه را در مورد زندگانىمعصومين(عليهم السلام) نگاشتند.
با توجه به اهميت اين سه كتاب به عنوان منابع و مصادر مهم در تاريخ اسلام و زندگى ائمه(عليهم السلام)، اين مقاله،ابتدا به معرفى و بررسى اين سه اثر تاريخى مىپردازد و بعد از ذكر موارد مشترك ساختارى و نگارشى، مطالب آنها رااز منظر كيفيت نقل اخبار تاريخى، اعتدال در نوشتار، اجمال و تفصيل مطالب (كميت نقل)، نقادى اخبار، بيانتحليلهاى عقلى و استفادههاى كلامى از وقايع تاريخى، چگونگى استفاده از منابع و مصادر، شيوه نگارش و ادبيات،سبك و روش نقل وقايع تاريخى، به صورت تحليلى و مقايسهاى بررسى مىكند. اميد است اين نوشتار، گامى درشناسايى مقايسهاى اين سه كتاب مهم در تاريخ شيعه باشد.
در زبان عربى واژه «تاريخ» از نظر لغوى به معناى «تعريف و شناساندن وقت و تعيين زمان» است.8 از نظرريشهيابى، بعضى آن را عربى و از ماده «ارّخ» و «ورَّخ» كه مصدر آن تَاْريخ است، دانسته و گروهى اصل آن را فارسى و ازكلمه «ماه روز» مىدانند كه به تدريج به «مورّخ» تعريب شده و تاريخ مصدر آن است.9
چيستى تاريخ از مسائلى است كه پاسخى جامع و مورد اتفاق نداشته است. هرودوت10 يونانى، پدرتاريخ، در قرن پنجم پيش از ميلاد، تاريخ را به معناى مطالعه و بررسى روزگاران گذشته دانسته است.11 عبدالرحمن بن خلدون (م 808ق) در مورد تاريخ مىگويد:
بايد دانست كه فن تاريخ، روشى است كه هر كس به آن دست نيابد و آن را سودهاى فراوان و هدفى شريف است. اين فن، ما رابه سرگذشت ملتها، سيره پيامبران و سياست پادشاهان آگاه مىكند.12
برخى نيز در تعريف تاريخ آوردهاند: تاريخ شاخهاى از معرفت است كه حوادث گذشته را ثبت و ضبط نموده و تجزيهو تحليل مىكند.13 در زبان انگليسى واژه (History) و در فرانسه (Histoire) معادل كلمه تاريخ است كه از نظرريشهشناسى از واژه (Istoria) يونانى گرفته شده14 كه به معناى سرگذشت و شرح حال15 و علمىاست كه از حوادث و رخدادهاى گذشته، خبر مىدهد و به مطالعه و بررسى آنها مىپردازد.16
تا پيش از نيمه دوم قرن دوم هجرى، يعنى تا زمان عوانة بن حكم اخبارى كوفى (م147ق) از كلمه «خبر و اخبار»بهجاى كلمه تاريخ استفاده مىشد. او كتابى با عنوان تاريخ دارد كه حوادث تاريخ اسلام در قرن اول هجرى را در آنآورده است. اين كتاب، نخستين كتابى است كه در اسلام با نام تاريخ تاليف شده است. ظاهراً با آغاز قرن سوم هجرى،از واژه تاريخ به عنوان تعبيرى علمى و معرفت شناسانه كه مترادف كلمه (History) است، استفاده شدهاست.17
بذر افكار تاريخ و تاريخنگارى در بين مسلمانان از قرآن و سيره نبوى… جوانه زد. خداوند خطاببه پيامبر… مىفرمايد:
فاقصص القصص لعلّهم يتفكرون؛18 اين داستانها [جريانهاى تاريخى ] را براى آنان بازگو، شايد بينديشند وبيدار شوند.
ثبت و نقل اخبار تاريخى، و تحليل و بررسى حقيقت پديدههاى تاريخى به منظور كشف سنتهاى حاكم بر آن استكه در قالب سيرهنگارى، تاريخ نويسى عمومى و تقويمى، مغازى نويسى، نسب شناسى، سبك خبرى و پيوسته،تاريخنگارى محلى و فرهنگى و... به وسيله مورخان مسلمان نگاشته شده است. تاريخنگارى، بخش عظيمى ازفرهنگ مكتوب عصر اسلامى را به خود اختصاص داده كه با تكامل عمومى نهضت فكرى در دنياى اسلام همداستانىدارد و از جمله دانشهاى زنده تمدن اسلامى به شمار مىآيد، زيرا همواره گروهى از انديشمندان مسلمان، تدوينتاريخ را از مصاديق واجب كفايى دانسته و به تدوين آن پرداختند.19
2. معرفى سه كتاب «الارشاد»، «اءعلام الورى باعلام الهدى» و «كشف الغمه»
ابوعبداللّه محمد بن محمد بن نعمان بغدادى، ملقب به شيخ مفيد از عالمان برجسته شيعه است كه در قرن چهارم ودهه نخست قرن پنجم هجرى مىزيست.20
شيخ طوسى يكى از شاگردان شيخ مفيد، در وصف او مىگويد: محمد بن محمد بن نعمان مكنى بابىعبداللّه،معروف به ابن معلم از متكلمان شيعه است كه در دورانش رياست شيعه به او منتهى شد. او در علم و صناعتِ كلاممقدم بر ديگران، و در فقه، سرآمد فقهاى زمانه و مردى سريع الانتقال، با فطانت و حاضر جواب بود، و نزديك بهدويست جلد كتاب كوچك و بزرگ نگاشت.21
وى در زمان سلطان مقتدر آلبويه، عضدالدوله زندگى مىكرد. و به دليل وجود گرايشهاى شيعى پادشاهان آلبويهو شخص عضدالدوله، شيخ مفيد و شيعيان از حمايت او و فرمانروايان اطراف بغداد برخوردار بودند.22
از شيخ مفيد دو كتاب مهم تاريخى بر جاى مانده است: الجمل23 (نصرة الجمل) و الاءرشاد فى معرفةحجج اللّه على العباد. نجاشى،24 شيخ طوسى،25 ابن شهر آشوب،26 و آقابزرگ،27 كتاب الارشاد را از مصنفات شيخ مفيد شمردهاند.
كتاب الارشاد قديمىترين كتاب منظم و مفصل در تاريخ زندگى ائمه(عليهم السلام) است كه در آن شيخ مفيدŠ تاريخ تولد، شهادت، حوادث دوران زندگى هر امام(عليه السلام)، دلائل امامت و مدت آن، معجزات، كرامات وتعدادى از اخبار آن بزرگواران را ذكر كرده است. اين كتاب به صورتى تدوين يافته كه وقايع تاريخى در آن با گرايشهاىكلامى و اعتقادى همراه است. سعى نويسنده در اين كتاب، بيان عقيده خاص شيعيان ذيل حوادث تاريخى است.شيخ مفيد در الارشاد شرح حال جداگانهاى از زندگى پيامبر… و فاطمه زهراƒ ننوشته و بابمستقلى در اين مورد نگشوده است، ولى سعى كرده حوادث مهم تاريخى صدر اسلام و زندگى پيامبرصلى الله عليه و آله وسلم و فاطمه زهراƒ را در حيات سياسى، اجتماعى و نظامى و اعتقادى حضرت على(عليه السلام) بگنجاند.
حجم مطالب نقل شده در مورد هر امام(عليه السلام) نيز با توجه به اوضاع و شرايط سياسى ـ اجتماعى دوران آن اماممتفاوت است، مثلاً شرح احوال امام حسين(عليه السلام) و امام صادق(عليه السلام) قسمت اعظم مجلد دوم كتاب را به خوداختصاص داده است.
شيخ مفيدŠ در مقدمه مختصرى كه بر اين كتاب دارد انگيزهاش را از نگارش آن، پاسخ به تقاضاى كسىذكر مىكند كه از او درخواست كرده است كتابى در مورد تاريخ زندگى، حوادث دوران و نامهاى ائمه(عليهم السلام)بنگارد.28 گفتنى است نگارش اين كتاب در زمانى بود كه مباحثهها و مناظرههاى كلامى، فقهى و تاريخى مياندو فرقه مهم اسلامى شيعه و سنى به اوج خود رسيده بود و شيخ مفيد به عنوان رئيس طايفه اماميه در خط مقدم اينمباحث حضور داشت. وجود چنين شرايطى مىتوانست انگيزة مهمى براى نگارش كتابى در اين زمينه فراهم آورد.
شيخ مفيدرحمه الله عليه با توجه به اوضاع سياسى ـ اعتقادى زمان خود و شدت يافتن مباحث اعتقادى بين شيعيان واهلتسنن در صدد برآمد با استفاده از مآخذ و منابع متعدد (اعم از منابع شيعى و عامه) و ذوق سرشار و اطلاعاتتاريخى و كلامى وسيعش در مورد وقايع و مسائل اسلامى، كتاب الارشاد را به صورتى تدوين كند كه براى عمومشيعيان قابل استفاده بوده و با مطالعه اين كتاب با زندگى پيشوايان خويش آشنا شوند. هر چند لازمه چنين متن روان وقابل فهم و درك براى عموم، عدم ذكر سلسله سند اخبار و وقايع مىباشد، با اين حال، وى به ذكر منابع و مصادر نقلمطالب نيز توجه داشته و در بسيارى از موارد، سند نقلهاى خويش را آورده است. البته در بعضى موارد نيز نقلهاى اومرسل است. در واقع كتاب الارشاد با انگيزههاى كلامى و براى اثبات امامت امامان شيعه، به مسائل تاريخى نظر دارد.شيخ مفيد نهتنها احاديث و اخبار را نقل كرده، بلكه با تفسير و تحليلهاى عقلى كه ذيل اخبار آورده، بهرههاى كلامىفراوانى از نقل حوادث برده است، و اين امر سبب شده تا كتاب تاريخى او جنبه كلامى نيز داشته باشد.
مورخان بسيارى كه بعد از شيخ مفيد به نگارش تاريخ زندگانى چهارده معصوم(عليهم السلام) پرداختهاند به گونهاى ازروش تاريخنگارى شيخ مفيد متأثر بودهاند. اين امر را به وضوح مىتوان در كتابهايى مانند اءعلام الورى باعلامالهدى، اثر طبرسى و كشف الغمه اربلى مشاهده كرد.
2 ـ 2. اءعلام الورى باعلام الهدى، اثر ابوعلى طبرسى (م 548 ق)
نامش، فضل و نام پدرش حسن مىباشد. كنيه او ابوعلى و لقبش را امين الدين يا امين الاسلام گفتهاند،29 و بهطبرسى شهرت دارد. طَبْرِس معرّب تَفْرِش از توابع اراك است، اما بعضى او را منسوب به طبرستان (مازندران)مىدانند.30
سال ولادت طبرسى به خوبى معلوم نيست. نويسنده كتاب طبرسى و مجمع البيان ولادت او را حدود سال 468 يا470 ق دانسته است.31 طبرسى در سال 548 ق درگذشت. بنابراين، مدت عمر او به 79 يا 80 سال بالغمىگردد. وى متجاوز از پنجاه سال در مشهد مقدس اقامت داشت و به علت قرابتش با سادات آل زواره كه از اشراف ومتنفذان آن سامان بودند، در آن شهر معزز و مكرم مىزيست.
در مورد جلالت قدر و عظمت مقام علمى او در بين علماى شيعه، اختلافى نيست. از باب نمونه، سيدمحسناميندر كتاب اعيان الشيعه مىگويد: فضيلت و مقام طبرسى و بزرگوارى و عظمت وى در ميان علماى اماميه، روشنتر از آناست كه بيان شود. وفور علم و دانش و كمالات عاليه وى برهمگان واضح و مبرهن است و وثاقت و عدالت او نيز نزدعلماى رجال محرز و مسلم.32
از جمله مهمترين مصنفات ابوعلى طبرسىŠ كتاب اءعلام الورى باعلام الهدى، مجمع البيان و جوامعالجامع است.
اءعلام الورى باعلام الهدى، به معناى آگاه ساختن مردم از احوال امامان هدايت است. طبرسى در ابتداى اين كتاب،فصلى مستقل در مورد زندگانى، معجزهها و غزوههاى پيامبر… ذكر مىكند كه بسيار با ارزش است.وى به صورت وسيع، رواياتى از محمد بن اسحاق و واقدى و ابان بن عثمان33 در مورد زندگانى و غزواتپيامبر… آورده است، به طورى كه يك سوم كتاب را زندگانى پيامبر… و رواياتمربوط به آن تشكيل مىدهد. او در مورد زندگى امام على(عليه السلام) و فضائل آن حضرت به تفصيل سخن گفته است. درزندگى امام حسين(عليه السلام) نيز اين تفصيل رعايت شده و بحث عمده در اين قسمت، مقتل امام حسين(عليه السلام) است.نويسنده، درباره زندگى ساير معصومان، مطالب كمترى را در مقايسه با كتاب الارشاد و كشف الغمه آورده است.
نام اين كتاب در بيشتر كتابهاى قدما، مانند فهرست منتجبالدين34، رياض العلماء35 وبحارالانوار مجلسى36 آمده است.
از كتابى به نام ربيع الشيعه در زمره تاليفات سيدرضى الدين بن طاووس ياد شده كه فصول و ابواب آن بىهيچتفاوتى، همان مطالب كتاب اءعلام الورى است.37 در اينكه ربيع الشيعه همان كتاب اءعلام الورى طبرسىاست يا كتاب مستقلى براى سيدبن طاووس، اختلاف نظر هست. علامه مجلسى38 و آقابزرگ39تصريح كردهاند كه ربيع الشيعه همان اءعلام الورى است.
در مورد انگيزه طبرسى از تاليف كتاب اءعلام الورى باعلام الهدى مىتوان بيان داشت: عادت نويسندگان درزمانهاى قديم براين منوال بود كه كتاب خود را بعد از حمد خدا و صلوات بر رسول و آلش، با تقديرى از حاكمانشروع كنند و نوشته خود را به آنها هديه نمايند، مخصوصاً اگر حاكمان، مردانى خدايى و محب پيامبر و اهلبيت اوبودند. اين عمل، سبب الفت بين قلوب شده و چتر حمايت خوبى براى نويسنده مىشد. نمونههايى از اين قبيل درتاريخ فراوان است، مثلاً شيخ صدوق عيون اخبارالرضا را به اسم صاحب بن عباد نوشته است. همچنين سيدمرتضىكتاب الانتصار را به اسم عميد الجيوش ابىالحسن، وزير بهاءالدين بويهى نگاشته است. كتاب مورد بحث نيز به عنوانهديه به علاءالدوله ابىالحسن على بن شهريار بن قارن، يكى از شاهان شيعه مازندران (سلطنت 511 ـ 534 ق) نوشتهشده است. اين سلسله، از سلاطين شيعه مذهب خطه مازندران بودند كه در دورانى طولانى براى گسترش و تبليغمذهب تشيع در آن ناحيه تلاش فراوان كردند.40 شيخ طبرسىŠ در مقدمه كتاب از اين سلطان شيعهبا ستايش فراوان سخن گفته است و او را به داشتن عقيده علويه مىستايد.41 طبرسى در دورهاى زندگىمىكرده كه شيعيان گرچه در ايران فراوان بودند، اما در بيشتر نقاط، اهل سنت حاكميت داشتند، بنابراين او برآن بودهاست تا مختصرى از ديدگاه تاريخى شيعه را درباره سيره رسول خدا… و تاريخچه زندگى امامانعليهمالسلام به همراه بحث امامت آنها بيان كند. وجود چنين متنى مىتوانست به عنوان پشتوانة تاريخى و فرهنگىتودههاى شيعى كه در آن زمان در ايران به صورت گسترده، پراكنده بودند، بسيار مفيد باشد. وى در اين مورد مىگويد:
فاستخرجت دُرّةً فاءنّها خير باكورة جليت اءلى قلوب المومنين و أكرم بشارة صبّت على آذان الموقنين؛42 دردانهاى رااستخراج كردم كه نيكوترين نوبر براى دلهاى مؤمنان، و گرامىترين بشارتى است كه بر گوشهاى موقنان نواخته شود.
در مورد روش طبرسى در تدوين كتاب اءعلام الورى مىتوان بيان داشت كه وى همانند عالمان شيعه هم دوره خود درايران (قرن ششم و هفتم هجرى) مثل عبدالجليل قزوينى و قوامى رازى، شيعهاى معتدل بوده است.43 اينموضع معتدلانه به قلم او عفت و انصاف خاصى بخشيده، به طورى كه اقوال و روايات منقول از مجراى مخالفان را نيزنقل كرده و كلامش از طعن و اعتراض نسبت به مخالفان خالى است. او در مقدمه مىگويد: از بهترين و صحيحترينامور آن است كه مسائل (تاريخى) به صورتى بيان شود كه مورد پذيرش معتقدان و منتقدان آن قرار گيرد.44
امين الاسلام طبرسى در شرح مطالب كتاب اءعلام الورى، نه طريق افراط را پيموده كه خوانندگان را خسته كند و نهطريق تفريط را در پيش گرفته كه موضوعات را ناقص بگذارد. شيوه وى در بحث از زندگانى ائمه(عليهم السلام) همانندروش شيخ مفيد در كتاب الارشاد است.
امين الاسلام مانند بسيارى از كسانى كه در مورد تاريخ ائمه(عليهم السلام) كتاب نوشتهاند، علاوه بر ذكر مطالب تاريخىدر مورد زندگانى اين بزرگواران، مناقب و فضائل و كرامات آنان را نيز نقل كرده است. وى مسائل تاريخى را از منظركلامى بررسى كرده است. اين ديدگاه كلامى را مىتوان در مواردى كه او به ذكر ادلة امامتِ امامان شيعه(عليه السلام)مىپردازد، مشاهده كرد.
جداى از شيوه معتدل طبرسى در تاريخنگارى (با حفظ اصول) كه بسيارى از تاريخنگاران بعد از او، مانند على بنعيسى اربلى از آن تبعيت كردهاند، اهميت كار طبرسى در تاريخنگارى، گزارشهاى تاريخى او از كتابهايى است كهاصل آنها در اختيار ما نيست و دسترسى ما به آنها از طريق نقلهاى طبرسى است، مانند كتاب ابان بن عثمان احمربجلى؛ كتاب اخبار ابى هاشم جعفرى؛45 نوادر الحكمه ابى جعفر احمد بن محمد بن عيسى اشعرى قمى ومهمتر از همه كتاب المغازى اثر ابان بن عثمان بن احمر بجلى كوفى.46 وى از اصحاب امام باقر(عليه السلام) وامام صادق(عليه السلام) بوده و اخبار زيادى را در تاريخ ائمه(عليهم السلام) از آن دو امام در كتابش ذكر كرده، ولى متاسفانهكتاب او مفقود شده، البته طبرسى قسمتهاى بسيارى از آن را در اءعلام الورى آورده است.47 وى از كتابدلائل النبوه بيهقى48 و تفسير قمى، اخبار تاريخى بسيارى نقل كرده است. اين كار بر اهميت كتاب اءعلامالورى افزوده است، زيرا على بن ابراهيم اخبار صحيح زيادى را از امام باقر و امام صادق‡ روايت مىكند.
2 ـ 3. كتاب كشف الغمّه فى معرفة الائمه، اثر على بن عيسى اربلى (620 ـ 692 ق)
تولد ابوالحسن بهاءالدين على بن عيسى بن ابىالفتح اربلى را بين سالهاى 620 ـ 625 ق در شهر اربيل در شمالشرقى عراق ذكر كردهاند. او به دليل برخوردارى از هوش و استعداد فوقالعاده و شخصيت برجسته پدرش، در سال634 ق (پيش از حمله مغول به اربيل) عهدهدار رياست ديوان الانشاء ابوالصلايا حسنى، حاكم اربيل شد.49
وى را مىتوان از اديبان و كاتبان برجسته آخرين سالهاى حكومت عباسى و دوره نخست حكومت ايلخانان مغولدانست.50 اربلى از جمله شيعيان فرهيخته قرن هفتم هجرى است كه افزون بر كار ادارى، آثارى در تاريخ وادب از خود به يادگار گذاشته است. از جمله كتابهاى ادبى او رساله الطيف و التذكرة الفخريه مىباشد. وى با بسيارىاز دانشوران عصر خود ارتباط نزديك داشت و با وجود اعتقاد او به مذهب شيعه دوازده امامى با عالمان اهلسنت نيزپيوند دوستى برقرار كرده بود. البته عالمان برجسته شيعه آن روزگار عراق نيز از دوستان وى بودهاند؛ شخصيتهايىمثل سيد بن طاووس (م664 ق) عالم بزرگ شيعى، و خواجه نصيرالدين طوسى (م 672ق) كه با آنها ارتباط نزديكداشت. وى از مرگ خواجه بسيار متاثر شده، اشعارى درباره اين حادثه در مدح خواجه سرود.51
كتاب كشف الغمه فى معرفة الائمه مهمترين اثر على بن عيسى اربلى است. اين كتاب كه در آن، شرح حال زندگىپيامبر و فاطمه زهرا و ائمه اثنى عشر‰ و مناقب، فضايل و معجزات اين بزرگواران جمع آورى شده، در دوجزء تنظيم و تدوين گرديده است. نگارش جزء اول آن در سال (678 ق) و جزء دوم آن در سال (682ق) به اتمامرسيده است.52 اربلى جزء اول را با شرح حال كوتاهى از رسول خدا… آغاز مىكند. اوبراين باور است كه مسائل و حوادث تاريخ پيامبر… مورد اجماع است. بنابراين به تفصيل در مورد آنسخن نمىگويد، بلكه هدف او از ذكر اين مختصر صرفاً تيمّن و تبرك بوده است.53 وى پس از ذكر شرح حالپيامبر…، در ادامه جزء اول كتاب، به صورت مفصل به شرح حال زندگى و مناقب امام على(عليه السلام)مىپردازد و در پايان آن، فصلى را در بيان وقايع مربوط به خواستگارى على(عليه السلام) از حضرت فاطمهƒ اختصاص مىدهد. در جزء دوم، اربلى به شرح حال زندگى و فضائل فاطمه زهراƒ و ساير امامان شيعهپرداخته و حوادث دوران هر امام را همراه مناقب و فضايل و كرامات آنها بيان مىكند.
اربلى در مقدمه كتاب كشف الغمه بعد از گلايه از اهلسنت كه در كتابهايشان به تاريخ و فضايل امامان شيعهنپرداخته و حتى علماى آنان نام بعضى از امامان(عليهم السلام) را نمىدانند،54 انگيزهاش از تاليف كتاب را بيانتاريخ و شخصيت حضرات معصومان(عليهم السلام) معرفى مىكند تا با روشن شدن كمالات برحق آنان مبغضين ودشمنان ائمه از سبّ آنان منع شوند و غُلوكنندگان درباره ائمه نيز دست از اين عمل خود بردارند.55
همانطور كه از اسم كتاب كشف الغمه فى معرفة الائمه معلوم است به نظر مىرسد هدف اربلى از تدوين آنبرطرف كردن غمها و ابرهاى تيره و تارى است كه بر حوادث مربوط به زندگانى ائمه(عليهم السلام) سايه افكنده بود و برروح و جسم شيعيان سنگينى مىكرد و او با تدوين اين كتاب براى برطرف كردن آنها كوشيده است.
در مورد روش اربلى در كتاب كشف الغمه مىتوان بيان داشت، اربلى اساس كار خويش را در تدوين آن بر گردآورى ازمتون و آثار گذشتگان در شرح حال امامان شيعه(عليهم السلام) قرار داده است، زيرا عمده مطالب كتاب، نقلهاى كوتاه وبلندى مىباشد كه از كتابهاى ديگر اخذ شده است. آنچه علاوه بر تنظيم مطالب از طرف اربلى انجام گرفته، افزودنتوضيحات و نقدهايى است كه ذيل بعضى روايات آورده است. او در پايان زندگى هر يك از ائمه(عليهم السلام) قصيدهاىدر مدح و ستايش آنان سروده است كه به دليل شخصيت ادبى برجستهاش، اين اشعار بسيار لطيف و زيباست. به علتابتكارى كه در تدوين اين كتاب به كار برده، اين كتاب مورد علاقه تمامى شيعيان و بسيارى از اهلسنت است، زيرا او،بناى خود را بر نقل مطالب از كتابهاى جمهور قرار داده، بر اساس موضع معتدل و ميانهاى مطالب آن را تدوين كردهاست.56 اگر در موردى، مطلبى در مورد ائمه(عليهم السلام) در كتابهاى اهلسنت موجود نبوده از كتابهاىاصحاب (شيعه) آن را نقل مىكند: «و نقلت من كتب اصحابنا ما لم يتعرض الجمهور لذكره».57
كتاب كشف الغمّه به بسيارى از پديدههاى تاريخى از منظر كلامى مىنگرد. اربلى هنگام نقل تاريخ هر امامعليهالسلام، مختصرى از ادله اثبات امامت، مناقب، فضايل او و بعضى اخبار و معجزات و كرامات آنان را نيز ذكر مىكند. اومعتقد است كه ترديد در صحت مواردى كه هر دو طايفه (شيعه و سنى) بر صحت آن توافق دارند و «مجمع عليه»است، روا نيست.58 نقل مطالب از كتب عامه شيوهاى است كه عالمان كلامى شيعى از گذشته، در كتابهاىكلامى مربوط به امامت داشتهاند، چنانكه سيدبن طاووس حسنى نيز در اليقين بناى خود را بر نقل از كتب «عامّه»مىگذارد و اربلى نيز كه بسيارى از شيوخ او سنى بودهاند طبعاً از آثار حديثى اهلسنت استفاده بسيارى كرده است.
اربلى مشكلاتى را كه در زمان تاليف اين كتاب گرفتار آن بوده (رخدادهاى مربوط به روى كارآمدن سعدالدولهيهودى)،59 مانع از آن دانسته تا نسخهاى بىغلط از كشف الغمه فراهم آورد. او مىگويد:
اين كتاب را بازنويسى و مرور نكردهام و فرصتم تنگتر از آن است كه به اين مسائل بپردازم... ؛ به خصوص اينكه كتابهايى راكه براى تدوين اين كتاب فراهم كرده بودم غارت شده، در حالى كه هيچ نقلى از بعضى از آنها در اين كتاب كشف الغمه نيامده است.60
3. بررسى مقايسهاى سه كتاب الارشاد، اءعلام الورى و كشف الغمه
1. كيفيت نقل اخبار تاريخى از نظر بيان سند و اعتدال در نوشتار؛
2. اجمال و تفصيل مطالب نقل شده؛
3. نقادى اخبار و روايات نقل شده؛
4. بيان تحليلهاى عقلى و استفادههاى كلامى در بررسى پديدههاى تاريخى در مورد ائمه(عليهم السلام)؛
5. كيفيت استفاده از منابع و مصادر؛
6. استفاده از شيوه هاى ادبى در كتاب؛
7. سبك و شيوه تاريخنگارى.
3 ـ 1. مطالب مشترك كتابهاى الارشاد، اءعلام الورى و كشف الغمه
. كتاب الارشاد شيخ مفيد در كنار اءعلام الورى طبرسى و كشف الغمه اربلى از آثار با ارزشى هستند كه از قرن پنجم تاقرن هفتم در مورد شرح حال، اخبار و حوادث گوناگون زندگانى چهارده معصوم(عليهم السلام) و ادله اثبات امامت آنهانگاشته شدهاند. اين كتابها خود، حكم منابع و مصادر اصلى را در تاريخ اسلام و زندگانى ائمه(عليهم السلام) دارند ونويسندگانشان مطالب آنها را از منابع و مصادر اصلى پيش از خود، اعم از منابع تاريخى و روايى شيعه و سنى نقلنمودهاند.
. در اين كتابها ديدگاههاى تاريخى شيعه درباره سيره رسول خدا… و شرح حال زندگى فاطمهزهرا و ائمه اثنى عشر‰ و مناقب، فضايل و كرامات آن بزرگواران جمع آورى شده است.
. اين سه كتاب، تنها كتاب تاريخى محض نيستند، بلكه علاوه بر ذكر وقايع تاريخى در مورد زندگى امامان شيعه، بهنقل مناقب و فضايل، ادله امامت و كرامات آن بزرگواران و نقل احاديث از آنان پرداخته و ذيل نقل پارهاى از اخبار ووقايع تاريخى، از آنها بهرههاى كلامى نيز در جهت اثبات حقانيت امامان شيعه بردهاند.
. نويسندگان اين كتابها كوشيدهاند تا با استفاده از منابع و مصادر تاريخى و روايى پيشين، متنى قابل اعتماد دربارهتاريخ زندگى معصومان(عليهم السلام) در اختيار مسلمانان، بهويژه شيعيان قرار دهند.
. در اين كتابها سعى شده است تا علاوه بر منابع و مصادر تاريخى شيعه، از منابع تاريخى اهلسنت نيز استفادهشود تا اينكه متهم به تعصب در نوشتار نشوند، و نيز مطالب اين كتابها از سوى مخالفان هم پذيرفته شود، علاوه براين، بيان حوادث و وقايع تاريخى در مورد فضايل اهل بيت(عليهم السلام) از زبان مخالفان، خود گواهى آشكار بر فضيلتو برترى امامان شيعه(عليهم السلام) است.
. نويسندگان اين كتابها در مقدمه كتاب با خود عهد كردهاند در نقل مطالب، رعايت اختصار و ايجاز را بنمايند و ازاطناب مطالب غير مربوط به بحث بپرهيزند.
. اين سه كتاب به عنوان پشتوانه تاريخى و فرهنگى توده هاى شيعى محسوب مىشوند و مؤلفان آن كوشيدهاند تامتنى روان و قابل فهم (براى عموم) در شرح حال زندگى چهارده معصوم(عليهم السلام) فراهم آورند. در اين سه اثر دربيشتر موارد، سند روايات و وقايع تاريخى ذكر شده است، اما در بعضى از موارد شيخ مفيد در كتاب الارشاد و طبرسىدر كتاب اءعلام الورى روايات تاريخى را به صورت مرسل آوردهاند و در ابتداى بعضى از اخبار تاريخى، عبارتهايىچون «رواه نقلة الا´ثار»، «رواه اهل السير» و «ذكره جماعة من اهل العلم» بهجاى ذكر سلسله سند ديده مىشود.
. نويسندگان اين سه كتاب، مشكلات زمانه را مانع از نگارش كتابى مستقل در تاريخ زندگانى امامان شيعهعليهمالسلامدر سالهاى قبل از تأليف بيان كردهاند، تا اينكه موقعيتى براى انجام اين مهم فراهم آمده و هر كدام از آنان اينرسالت بزرگ را به طور جداگانه با نوشتن كتابى به انجام رساندهاند.
. در اين سه كتاب در مورد مناقب و فضايل حضرت على، امام حسن و امام حسين(عليهم السلام) از كتابهاى جمهوربيشتر استفاده شده است (زيرا بنابر قول اربلى بعضى از فضايل اين سه امام در كتابهاى عامه وجوددارد)،61 ولى در مورد ساير امامان شيعه(عليهم السلام) بيشتر نقلهاى آنان از كتابهاى اصحاب و منابع شيعىذكر شده است.
. نويسندگان اين سه اثر از اديبان، عالمان و آگاهان به قواعد نگارش و دستور زبان عرب بودهاند از اين رو، اين سهكتاب از نظر ادبى و رعايت قواعد نگارش، در كمال اتقان، و از نظر معنا مضامين بلندى دارند. البته كشف الغمه از نظرادبى برجستگى خاصى دارد.
3 ـ 2. كيفيت نقل وقايع تاريخى و اعتدال در نوشتار
اگرچه هر سه نويسنده كوشيدهاند كه با استفاده از منابع و ماخذ قابل اعتماد و گوناگون، كتابهايشان را به شيوهاىتدوين نمايند كه عموم شيعيان از آن بهره ببرند، و آنان بتوانند با مطالعه اين كتابها با زندگانى پيشوايان خويش آشناشده، هويت فرهنگى خود را بازيابند و تبليغات سوء دشمنان در آنها مؤثر نيفتد، اما به علت شرايط اجتماعى ـسياسى و اعتقادى متفاوتى كه اين سه اثر در آن تدوين يافته است، تفاوتهايى در كيفيت نقل وقايع تاريخى وبهرههاى كلامى كه از آنها بردهاند، مشاهده مىشود كه به مواردى از آنها اشاره مىشود.
اربلى و شيخ طبرسى در دورهاى زندگانى مىكردهاند (قرن ششم و هفتم ق) كه شيعيان در اقليت بوده و حكومتدر بيشتر نقاط در اختيار اهل سنت بود. اين مسئله سبب رواج تشيع اعتدالى در اين دوران در بين عالمان شيعىشد.62 بر اساس اين نگرش، طبرسى و اربلى در تاليف كتاب اءعلام الورى و كشف الغمه از شيوه اعتدال بهرهبرده و از مخالفان نيز روايت نقل كردهاند. همچنين در كلام ايشان كمتر طعن و اعتراض نسبت به مخالفان مشاهدهمىشود تا از تهمت تعصب به دور باشند و اخبارشان را مخالفان نيز بپذيرند، علاوه بر اين، از تحريك مخالفان عليهشيعيان بپرهيزند و از آسيب آنان در امان باشند.63 متاسفانه همين امر، سبب شده تا از جانب عدهاى ازعلماى شيعه بر شيخ طبرسى و اربلى خرده گرفته شود و آنها را متمايل به مخالفان (اهل سنت) معرفىكنند.64
طبرسى هنگام نقل زندگى حضرت زهراƒ در كتاب اءعلام الورى كمترين اشارهاى به برخورد ايشان با حاكميتو روابط ميان آن حضرت با خليفه اول و دوم نكرده است.65 و نيز هنگام بيان جريان و اتفاقات بعد از رحلتپيامبر خدا… به بيعت مردم و صحابه با ابوبكر اشارهاى مختصر مىكند و خيلى سريع از آن مىگذردو يادآورى مىكند كه در جاى خود به آن مىپردازد،66 ولى در ادامه حتى هنگام بيان شرح حال زندگانىاميرالمومنين(عليه السلام) اشارهاى به اين جريان نمىكند.
وى در جريان دفن امام مجتبى(عليه السلام) مىگويد: از اول قرار بود در كنار جدهاش فاطمه بنت اسد دفن شود و براىتجديد عهد، او را به كنار قبر جدش برده بودند. وى از قول امام حسن(عليه السلام) خطاب به امام حسين(عليه السلام) نقلمىكند:
... و احملنى على سريرى الى قبر جدى رسول الله… لاجدّد به عهداً؛67 تابوت مرا نزد قبر جدم ببر تابا او تجديد عهد كنم.
اربلى ـ همانگونه كه خود در مقدمه كشف الغمه بيان كرده است ـ چون در نقل اخبار بر كتب جمهور، اعتماد كرده استدر كتاب او مباحث اختلافى كمتر ديده مىشود. وى در نقل وقايع وفات رسول الله… حتى به جريان«نياوردن قلم و دوات» اشارهاى نكرده و از جريان بيعت و خلافت تحميلى بعد از پيامبر ياد نمىكند.68
نويسندة كتاب تاريخ تشيع در ايران در مورد مواضع معتدلانه اربلى مىگويد: كشف الغمه، اين اثر گرانبها، بر مبناىهمين تفكر اعتدالى نوشته شده است. مولف كوشيده تا از مسائل اختلافى پرهيز كند و كتاب را به گونهاى تدوين نمايدكه در اختيار اهلسنت نيز قرار گيرد. درست همين موضع او بود كه سبب شد اين كتاب در محافل سنى مذهب نيز باقىبماند و تاثير قابل ملاحظهاى در بسط تشيع در ميان اهل سنت برجاى بگذارد. به عنوان مثال، درجايى كه شرح حالزندگى حضرت فاطمهƒ را مىنويسد و خطبه آن حضرت را نقل مىكند، مىافزايد: در ميان سخنان آن حضرتمواردى وجود دارد كه شدت تالّم و ناراحتى آن حضرت را از كسانى كه حق او را غصب كرده و به وى ظلم كردهاندنشان مىدهد، اما من از ذكر آنها پرهيز كرده و از سخن گفتن دراينباره خوددارى مىكنم، زيرا هدف من از نگارش اينكتاب، شرح مناقب و مزاياى اين خاندان و آگاه كردن ناآگاهان به مناقب اين بزرگواران بوده است، اما ذكر مسائل ديگر وتفحص در كارهاى زشت و شرّ ديگران، از اهداف من نبوده و موكول الى يوم الحساب است.69
اما به نظر مىرسد كه شيخ مفيد در نقل مطالب تاريخى، موضع قاطعانهترى اختيار كرده و با ذكر سند و استدلالعقلى تلاش نموده عقايد خاص شيعيان را مطرح كند. به نظر مىرسد كه اتخاذ چنين موضعى از جانب شيخ مفيد بهعلت وجود حاكميت شيعى آلبويه در قرن چهارم و اوايل قرن پنجم است كه از شيعيان، خصوصاً در عراق حمايتمىكرد. اين موقعيت، جوّ سياسى مناسبى را براى بيان روشن مطالب و اتخاذ مواضع قاطعانهترى به وسيله علماىشيعه فراهم مىآورد؛ در زمان شيخ مفيد، نوعى رويارويى كلامى به وجود آمده و يكى از رويكردهاى اصلى شيخ مفيدبيان و اثبات ديدگاههاى كلامى و تاريخى شيعه بود.
از باب نمونه، شيخ مفيد به بيعت تحميلى براى ابوبكر و توطئهاى كه براى غصب خلافت به كار رفت، اشارهمىكند و در ادامه به نقش اساسى و كليدى اميرالمؤمنين(عليه السلام) در حل معضلات دوران خلفا مىپردازد، در حالى كهدر كتابهاى كشف الغمه و اءعلام الورى به مطلب اخير نيز اشارهاى نشده است. وى مىگويد:
و اغتنم القوم الفرصة لشغل على بن ابيطالب برسول الله…... فتبادروا الى ولاية الامر و اتفق لابى بكر مااتفق...؛70 به علت اشتغال اميرالمؤمنين به تجهيز رسول خدا… مردم فرصت را غنيمتشمرده (از آن سوء استفاده كرده)... و به گزينش وليّ امر مبادرت نمودند و آنچه پيش آمد براى ابوبكر شد... .
و در جاى ديگر مىنگارد:
و كانت فتنه عمت و بلية شملت و اسباب سوءٍ اتفقت تمكن بها الشيطان وتعاون فيها أهل الاءفك و العدوان فتخاذل فى انكارها اهلالايمان؛71فتنهاى بود كه شامل همگان شد و بلا و امتحان آزمايشى بود كه فراگير گرديد، و اسباب به طور بدى پيشآمد كه از اين راه شيطان، توان يافت و اهل تجاوز و عدوان يكديگر را يارى كردند و اهل ايمان در انكار و اعتراض بر آن سستىنمودند.
شيخ مفيد به درگيرى لفظى حضرت فاطمهƒ با خليفه اول در روز وفات پيامبر… اشاره دارد ومى گويد:
... و اصبحت فاطمهƒ تنادى «و اسوء صباحاه» فسمعها ابوبكر فقال لها: و ان صباحك لصباح سوء؛72حضرت فاطمهƒ بنا كرد فرياد كند: چه بد روزى شد! ابوبكر صداى او را شنيد و به او گفت: حتماً اين روز شما بد روزىاست!
شيخ مفيد به بيان درخواست «دوات و قلم» از سوى پيامبر مىپردازد و در ادامه مىگويد: خليفه دوم از اين كار منع كردو گفت: «ارجع فانّه يهجُر».73
3 ـ 3. نظر اجمال و تفصيل مطالب
نويسندگان هر سه كتاب، در مقدمه كتابهاى خود عهد كردهاند كه در نقل مطالب رعايت اختصار و ايجاز را بنمايند واز اطناب مطالب غير مربوط به بحث بپرهيزند.74 و در پايان نيز از ساحت مقدس ائمه(عليهم السلام) معذرتخواهى كرده و عذر تقصير خواستهاند كه تمام فضايل و مناقب آن بزرگواران را نتوانستهاند ذكر كنند.75 جداىاز اين مبنا، حجم مطالب نقل شده درباره معصومين(عليهم السلام) از لحاظ كميت در اين سه كتاب با هم فرق مىكند.شرايط زمان ومكان و ديدگاههاى كلامى و موقعيت اجتماعى ـ سياسى مورخان در مورد نوع و حجم مطالب نقل شدهدر تاريخ ائمه(عليهم السلام) موثر بوده است. در اين قسمت به ذكر نمونههايى در اين مورد مىپردازيم:
اربلى كتاب كشف الغمه را با شرح حال مختصرى از رسول خدا… آغازنموده و ادعا مىكند كه بهدليل اجماعى بودن مسائل و حوادث مربوط به زندگى پيامبر نيازى به تفصيل در مورد آن نيست، بلكه او هدف خود رااز ذكر اين مختصر نيز صرفاً تيمن و تبرك ذكر مىكند.76
شيخ مفيد در كتاب الارشاد فصل يا باب جداگانهاى درباره زندگى پيامبر… نگشوده و حوادثتاريخى صدر اسلام و قسمتهايى از زندگى پيامبر را هنگام بيان نقش على(عليه السلام) در وقايع مهم تاريخ صدر اسلام،مثل حوادث مربوط به غزوههاى رسول الله… و وقايعى، مانند «يوم الانذار»، «مباهله»، «يوم الغدير» و«وفاة النبى» نقل كرده است.77
اما طبرسى در كتاب اءعلام الورى در ركن اول كتاب، به تفصيل درباره زندگى پيامبر… بحث كردهاست. و با اينكه اخبار و مطالب او درباره تاريخ رسول خدا… نسبتاً مفصل است، ولى او در اين كتابدر مورد زندگى ساير معصومان(عليهم السلام) مطالب كمترى در مقايسه با كتاب الارشاد و كشف الغمه آورده است.
حجم روايات و مطالبى كه شيخ مفيد در كتاب الارشاد درباره فضايل و زندگى اميرالمؤمنين على(عليه السلام) آورده، 345صفحه است.78 اربلى در كشف الغمه79 حدود 300 صفحه به شرح حال حضرت على(عليه السلام)اختصاص داده است. و امين الاسلام طبرسى در 90 صفحه تاريخ اميرالمومنين را آورده است.
در كتاب الارشاد 109 صفحه و در كتاب اءعلام الورى 40 صفحه و در كتاب كشف الغمه 69 صفحه حوادث و شرححال زندگى امام حسين(عليه السلام) ذكر شده است.
حجم مطالب اين سه كتاب در مورد تاريخ زندگانى ساير امامان(عليهم السلام) با هم تفاوتهايى دارد و در بعضى موارد،اختلاف بسيار است، مثلاً درباره زندگى امام حسن(عليه السلام) در كتاب الارشاد 20 صفحه و در كتاب اءعلام الورى 10صفحه و در كتاب كشف الغمه 73 صفحه به حوادث زندگى آن امام(عليه السلام) اختصاص داده شده است.
در كتاب الارشاد 48 صفحه و در اءعلام الورى 61 صفحه و در كشف الغمه اخبار و وقايع زندگى آن حضرت در 107صفحه ذكر شده است.
نويسندگان اين سه كتاب گاهى برخلاف عهدى كه ابتداى كتاب به آن متعهد شدهاند به ذكر مطالب غير لازمپرداختهاند، مثلاً اربلى درجزء اول كتاب به ذكر مناقب بنىهاشم و در جزء دوم به ذكر فضايل حضرت خديجهعليهاالسلام پرداخته است.80 شيخ طبرسى نيز بحثى در مورد سؤال و جوابها در مورد غيبت و طول عمر امامزمان (عجلالله تعالى فرجه الشريف) آورده است و درپايان مىگويد: بحث كامل در مسائل امامت و غيبت، ما را ازهدفى كه كتاب را براى آن تدوين كردهايم خارج مىكند:
هذا ما اردنا ان نبيّن من مسائل الغيبة و جواباتها، و استقصاء الكلام فى مسائل الامامة و الغيبة، يخرج عن الغرض المقصود فى هذاالكتاب.81
3 ـ 4. نقد اخبار و روايات
از اين جهت، تنها اربلى اخبارى را كه مفاد و متن آنها پذيرفته نيست، نقد يا سعى در تاويل آنها كرده است. نويسندةكتاب تاريخ تشيع در ايران در اين مورد مىگويد: بهرغم آنكه بخش مهم كتاب كشف الغمّه نقليات تاريخى است، مولفكوشيده تا اخبارى را كه با عقل طبيعى موافقت دارد، بپذيرد و از آنچه با اين معيار، پذيرفتنى به نظر نمىرسد،بگذرد.82 از باب نمونه به ذكر مواردى از نقدهاى اربلى مىپردازيم:
اول: وى ذيل عنوان «فى ذكر الامامة و كونهم خصوا بها و كون عددهم منحصرا فى اثنى عشر اماما»83ادلّهاى را به نقل از كمال الدين ابن طلحه درباره دوازده بودن ائمه(عليهم السلام) نقل مىكند، وى ادلّه او را نپذيرفته ومىگويد:
انا اقول أنّ الذى ذكره لا يكون دليلاً يعوّل عليه فى اءثبات المطلوب... و اءنّما يعرف ذلك بصريح النقل او بتاويلٍ اءنْ وقع ما يحتاج اءلىالتاويل فاءنّ العقل... لا يقتضى عدّة معلومه؛84 مىگويم: آن چيزى كه او به عنوان دليل (در دوازده بودن ائمهعليهمالسلام) ذكر كرده، براى اثبات مطلوب كافى نيست... و عقل، اقتضاى تعيين عدد معلومى نمىكند. چيزى كه در اين بارهمىتوان بر آن اعتماد كرد، صريح نقل است يا تاويل، اگر احتياجى به تاويل باشد.
آنگاه روايتى از طريق مسلم (از صحيح مسلم) از پيامبر… نقل مىكند كه حضرت…در آن، تعداد جانشينان خود را دوازده نفر خليفه ذكر مىفرمايد. اربلى در ادامه، ضمن استدلالى بيان مىكند كه اينخلفا، در امامان شيعه(عليهم السلام) منحصر است.85
دوم: اربلى بعد از بيان خبرى از كتاب الارشاد مفيدŠ درباره شهادت امام رضا(عليه السلام) به وسيله سم، آنرا نقد كرده و از رضى الدين على بن طاووسŠ اينگونه نقل مىكند «كه مامون، امام را مسموم نكرده است وبراى اثبات اين نظريه مطالب زير را يادآور مىشود». الف ـ با توجه به اينكه ابنطاووس فردى پر مطالعه وجستوجوگر در اينگونه مسائل است بنابراين، قول او در اين باره دقيقتر مىباشد، ب ـ تمايل زياد مامون به امامرضا(عليه السلام) و ترجيح دادن او بر اهل و عيالش دليل بر درستى قول سيد بن طاووس است، ج ـ شيخ مفيد چيزى راادعا كرده كه براى عقل من (اربلى) قابل قبول نيست.86
سوم: اربلى در مورد اِخبار پيامبر… از شهادت امام حسين(عليه السلام) در حالى كه على و فاطمه وحسنين(عليهم السلام) نزد او بودند، ترديد مىكند، و مىگويد: «و عندى فيه نظر؛ من در اين باره تأمل دارم». ترديد اربلى بهاين دليل است كه امام حسين(عليه السلام) با آن كميِ سن چگونه تاب تحمل شنيدن اين خبر را دارد و چطور مادرش ازآنچه بر فرزندش در آينده مىگذرد متاثر نمىشود و تحمل شنيدن اين خبر را دارد و چگونه پيامبر…اين مطلب را در مقابل او بيان مىكند.87
گفتنى است كه عقلگرايى اربلى در برخورد با بعضى روايات، به اين معنا نيست كه او فضايل و كرامات را در موردمعصومان(عليهم السلام) نمىپذيرد، زيرا وى هنگام ذكر حوادث زندگى هر امامى، كرامات آن امام(عليه السلام) را نيز گزارشمىكند، مثلاً اربلى مىگويد: اگر كسى از عامه بگويد اين اخبارى كه در فضايل على(عليه السلام) نقل كردهاى خبر واحداست كه براى اثبات مطلوب كافى نيست. جواب به او مىدهيم كه ما شيعيان فضايل امام على(عليه السلام) را از طريقاصحاب خود و اجماع آنان نقل مىكنيم و حاجتى به خبرهاى واحد شما نداريم هر چند شما (عامه) به خبر واحدعمل مىكنيد، البته اخبار واحد در فضايل امام على(عليه السلام) نيز در مجموع، ايجاد نوعى تواتر معنوىمىكند.88 در همين زمينه، اربلى از اهلسنت انتقاد كرده كه چرا برخى از احاديث را كه سند و دلالتشان ناتماماست، چون درباره خلفاست، بعيدترين محتملات را درباره آن مىپذيرند، اما وقتى به روايتى در مورد فضايلاميرالمؤمنين(عليه السلام) مىرسند از ظاهر آن عدول كرده، مفهوم صريح آن را كنار گذاشته و به تضعيف راوى آنمىپردازند، حتى اگر راوى آن از چهرههاى برجسته اهل سنت باشد. در حالى كه آنان بر روايات معاويه، عمروبنعاص، مغيرة بن شعبه و ديگران كه در كتب صحاح آمده است اعتماد كرده و در احكام شرع، طبق روايات آنان عملمىكنند، اما اگر روايتى از على بن حسين(عليه السلام) يا امام باقر(عليه السلام) و يا امام صادق(عليه السلام) نقل شود، آن را كنارگذاشته، مىگويند او رافضى است، و بر او نمىتوان اطمينان كرد، اگر خيلى ملايم برخورد كنند، مىگويند شيعىاست! و نبايد از او نقل كنيم.89
3 ـ 5. تحليل عقلى و استفادههاى كلامى از وقايع تاريخى
در بين اين كتابها، شيخ مفيد در كتاب الارشاد از اين شيوه، بيشتر بهره جسته است. اربلى نيز در كتاب كشف الغمه دربعضى موارد، بعد از نقل جريان تاريخى در مورد زندگانى ائمه(عليهم السلام)، از آن در جهت اثبات حقانيت آنان و ديدگاهشيعيان استفادههاى كلامى نموده است و آن را نقد و گاهى در جهت اثبات مضمونش، آن را تحليل و توجيه مىكند.اما برداشتهاى كلامى از وقايع تاريخى در كتاب اءعلام الورى (در مقايسه با دو كتاب الارشاد و كشف الغمه) كمترمشاهده مىشود. در اين قسمت، بعضى از برداشتهاى كلامى را كه از اخبار تاريخى در اين سه كتاب آمده، يادآورمىشويم:
چنان كه گذشت، كتاب الارشاد آميخته با مباحث كلامى و براى اثبات امامت امامان شيعه نگاشته شده است. ازاين رو شيخ مفيد ذيل بسيارى از اخبار تاريخى به بحث و بررسى و تحليل آنها پرداخته و از آنها در جهت اثباتامامت امامان شيعه و حقانيت آنان استفاده كرده است. در اين قسمت، نمونههايى از آنها را ذكر مىكنيم:
1. در مورد شوراى شش نفرهاى كه عمر براى خلافت تعيين كرد، خبرى تحليلگونه از اميرالمومنين مىآورد به اينمضمون كه شورا، به شيوهاى گزينش شده بود تا به قتل اميرالمومنين بينجامد. وى از قول آن حضرت آورده است:
... فاءنّ عمر قد علم أنّ سعدا و عبدالرحمن و عثمان لا يختلفون فى الرأى و أنّه من بويع منهم كان الاءثنان معه، فأمر بقتل من خالفهم و لميبال أن يقتل طلحه اءذا قتلنى و قتل الزبير. ام و اللّه لئن عاش عمر لا عرفنه سوء رأيه فينا قديماً و حديثاً...؛90 بىترديد عمرمىداند كه سعد و عبدالرحمن و عثمان در راى و تدبير با يكديگر مخالفت نمىكنند و با هر يك از اينان بيعت شود، آن دو با اوهستند [عبدالرحمن پسرعموى سعدوقاص است و عثمان داماد عبدالرحمن است] و دستور داد هر كه با ايشان مخالفت كرداو را بكشند، و باكى ندارد كه طلحه كشته شود پس از آن كه من و زبير را بكشند. به خدا سوگند اگر عمر زنده بماند، بدانديشى اورا دربارة ما، در گذشته و حال به او نشان خواهم داد... .
2. هنگام نقل جريان خوارج در جنگ نهروان از قول عبداللّه بن جندب ازدى مىگويد:
با على در جنگ جمل و صفين حاضر شدم و هيچگونه شك و ترديدى در جنگ با آنان كه با او [على(عليه السلام)] جنگمىكردند، نداشتم، تا اينكه به نهروان رفتيم. پس درباره جنگ با آنان به شبهه افتادم و با خود گفتم، اينان قاريان قرآن وبرگزيدگان ما هستند، آيا با اينان بجنگيم و آنها را بكشيم؟ پس بامدادى بود كه بيرون رفته و همچنان گام بر مىداشتم... دراين هنگام سوارى به دنبال آن حضرت مىگشت، من عرض كردم: اى اميرمومنان اين سوار به دنبال شما مىگردد. فرمود:اشاره كن بيايد، آمد و عرض كرد: «قد عبر القوم و قد فطعوا النّهر فقال: كلاّ ما عبروا؛ اين گروه (خوارج) از نهر گذشتند و رفتند.حضرت(عليه السلام) فرمود: هرگز نگذشتهاند». گفت: به خدا من نزد تو نيامدم جز اينكه پرچمها و بارهاى ايشان را در آن سوىنهر ديدم. فرمود: به خدا چنين نيست و همانجا (اين سوى نهر) جاى افتادن آنان بر زمين و محل ريختن خونشان است، و ازجاى برخاست و من نيز با او برخاسته در دل گفتم... اگر ديدم خوارج از نهر گذشتهاند [و سخن على(عليه السلام) خلاف واقع بود]من نخستين كسى باشم كه به جنگ با او برخيزم و اگر نگذشتهاند [ و على(عليه السلام) راست مىگويد] در اين جنگ با اين گروهثابت و پابرجا بمانم. پس آمديم تا به صفوف دشمن رسيديم و ديديم كه پرچمها و بارهاى خوارج، همچنان به جاى خود باقىاست و [خوارج از نهر عبور نكردهاند] گويد: در اين موقع على(عليه السلام) مرا از پشت سرگرفته است فرمود: اى برادر ازدى آياحقيقت كامل بر تو روشن شد؟ عرض كردم: آرى اى اميرمومنان.
شيخ مفيد از اين جريان تاريخى در اثبات علم غيب امام(عليه السلام) استفاده كرده است كه با معجزات بزرگ برابرىمىكند. او مىگويد:
هذا حديث مشهور شائع بين نقلة الاثار... و فيه اخبار بالغيب و ابانة عن علم الضمير و معرفة ما فى النفوس و الاية باهرة فيه، لايعادلها اءلاّ ما ساواها فى معناها من عظيم المعجز و جليل البرهان؛91 ... اين حديث، در ميان ناقلان آثار، شايع و مشهوراست و در آن، پيشگويى غيبى و آشكار ساختن انديشه قلبى و شناخت و آگاهى از فكر پنهانى مردم است و نشانة [امامت] درآن آشكار است و جز معجزات بزرگ و براهين مهم كه از نظر محتوا با آن يكسان است، چيزى با آن برابرى نمىكند.
3. وى بعد از نقل جريان «اعلان برائت از مشركان» و اينكه بر اساس دستور الهى اعلان برائت را مىبايست رسولخدا… يا كسى از خود او انجام مىداد، مىگويد:
و لم يكن لاحدٍ من القوم فضل يقارب الفضل الذى وصفناه... و أمثال ما عددناه كثير أن عملنا على ايراده طال به الكتاب؛92براى هيچ كس از مردم فضيلتى نزديك با فضيلتى كه درباره على شمرديم، نيست... و مثل آنچه ما از فضيلتهاى علىعليهالسلام شمرديم، زياد است، اگر همه را بيان كنيم كتاب طولانى مىشود.
د ـ بعد از نقل فداكارىهاى على(عليه السلام) درجنگ حنين و بيان اين مطلب كه استقامت اميرالمؤمنين(عليه السلام) سببنجات جان رسول الله… و بازگشت سپاه فرارى اسلام شد، از قول پيامبر… نقلمىكند كه:
انّ الحق فى حيّزه و جنبته وشهد له بأنّه خير الخليقه؛ حق با على است على(عليه السلام) بهترين خلق است.
و بعد مىگويد:
هذا يباين ما كان من خصومة الغاصبين لمقامه من الافعال؛93 اعمالى كه غاصبان مقام على درباره او انجام دادند مخالفاين فرمايشات پيامبر… است.
4. بعد از نقل جريان «يوم الانذار» مىگويد:
اين، منقبت و فضيلتى بزرگ است كه به اميرالمؤمنين(عليه السلام) اختصاص دارد و كسى در اين مقام با او شريك نيست... وپيامبر… به وسيله حضرت على(عليه السلام) قادر به تبليغ رسالت شد و اگر عمل على(عليه السلام) نبودپيامبر… نمىتوانست اظهار دعوت كند و شريعت، استقرار نمىيافت، پس او ياور اسلام و وزيرى است كهاز طرف خدا به سوى پيامبر خوانده شده است... .
و در ادامه آورده است:
و فى ذلك من الفضل ما لا توازنه الجبال فضلاً و لا تغاد له الفضائل كلّها محلاً و قدراً؛94 اين، فضيلت بزرگى است كه از نظرعظمت، كوه با آن برابرى نمىكند و تمامى فضايل در منزلت و ارزش، همتراز آن نمىشوند.
5. بعد از شمردن تعدادى از مناقب و فضايل اميرالمؤمنين، استدلالى عقلى بر برترى ايشان مىآورد و مىگويد:
و هو مما لا يوجد مثله الاّ لنبى مرسل او ملك مقرب...؛ اين فضايل نيست مگر براى نبى مرسل يا ملك مقرب، على(عليه السلام) نيزاين فضايل را دارد، پس مقام او نيز مانند مقام نبى مرسل و ملك مقرب است.95
اربلى نيز در كتاب كشف الغمه غير از نقدهايى كه در مورد مضامين بعضى از اخبار تاريخى بيان مىكند در بسيارى ازموارد به تحليل عقلى روى مىآورد و از نقل وقايع تاريخى استفادههاى كلامى مىكند. از باب نمونه:
1. مىگويد: در كتاب مناقب خوارزمى از قول ابنعباس از رسول خدا… روايت شده است:
لو اجتمع الناس على حبّ على بن ابيطالب لما خلق الله عزّوجلّ النّار؛ اگر همه مردم بر حجت على بن ابىطالب(عليه السلام) اجتماعمىكردند خداوند جهنم را خلق نمىكرد.
آنگاه اضافه مىكند: عدهاى از مخالفان خواستهاند در صحت اين قبيل روايات و در خود اين روايت، خدشه و ترديدكنند و راوى و معتقد به روايت را قدح نمايند. سپس در مقام دفاع از روايت ابنعباس مىگويد:
محبت على فرع محبت نبى… و تصديق رسالت نبى… است، همچنانكه محبتنبى، فرع بر معرفة اللّه و توحيد و عمل به اوامر و اجتناب از نواهى اوست. بدين ترتيب، روشن است كه اگر همه مردم بر ايناساس خلق شده بودند، خداوند جهنم را خلق نمىكرد.96
2. در مورد عظمت علم امام على(عليه السلام) مىگويد: روساى تمام فرقههاى كلامى معروف، مانند معتزله، اشاعره،خوارج، در علم، خود را منسوب به على(عليه السلام) مىدانند و اين دليل بر عظمت علم امام(عليه السلام) است:
فاءذا كان علماء الاسلام وائمة علم الاصول ينتسبون اءليه كفى ذلك دليلاً على غزارة علمه.97
3. در مورد افضليت على(عليه السلام) بر ساير صحابه، اخبار بسيارى نقل مىكند، آنگاه بعد از ذكر حديثى از كتابالاربعين حافظ ابى بكر از طريق انس بن مالك كه پيامبر… فرموده است: «انا و عليّ حجة اللّه علىعباده؛ من و على، حجت خدا بر مردم هستيم»، مىگويد:
هذا الحديث دليلٌ على انّ مكانة اميرالمومنين(عليه السلام) لايدانيها احدٌ من الناس... و هذا يدل على انّ كلّما كان للنبىصلى الله عليه و آله وسلم فلعليّ مثله... فأمّا النبوة خرجت بدليلٍ آخر فيبقى ما عداها من الولايةعليهم...؛ اين حديث، دليل بر جايگاه بلنداميرالمومنين(عليه السلام) است كه كسى از مردم با آن برابرى نمىكند، زيرا پيامبر، على(عليه السلام) را مانند خودش حجت برمردم قرار داده و افعال و اقوال على(عليه السلام) همانند افعال و اقوال پيامبر… بر مردم حجت است و هرچهبراى نبى… هست براى على(عليه السلام) نيز ثابت است. البته نبوت به دليل ديگر، خارج است، اما سايرولايتهايى كه پيامبر… بر مردم داشت براى على(عليه السلام) نيز ثابت است. و اين مسئله براى كسى كهانصاف داشته باشد واضح است.98
به سبب اختصار در نوشتار، ديدگاههاى كلامى امين الاسلام طبرسى در كتاب اعلام الورى آورده نمىشود.
3 ـ 6. استفاده از منابع و مصادر
با توجه به هدفى كه نويسندگان اين كتابها در پى آن بودهاند و شرايط اجتماعى ـ سياسى و اعتقادى كه در دوران آنهاحاكم بوده است، از نظر بهرهگيرى از مآخذ و منابع، تفاوتهايى بين آنها مشاهده مىشود كه بعضى از آنها را يادآورمىشويم:
با توجه به اينكه الاءرشاد شيخ مفيد كتابى تاريخى ـ كلامى است ـ چنان كه گفته شد ـ مطالب آن در بسيارى از موارد بااستدلالهاى عقلى و كلامى همراه است، به همين دليل، نويسنده كتاب خود را ملزم به ذكر سند تك تك اخبارنمىداند، بلكه با عنايت به استعداد و ذوق سليم و اطلاعات وسيعش در تاريخ اسلام، هرگاه مطلبى را صحيح يافته آنرا ذكر كرده است. اين امر، سبب شده كه پارهاى از روايات را به صورت مرسل بياورد. عبارتهايى از قبيل «رواهجماعةٌ من اهل العلم» يا «رواه اهل السير» و يا «رواه نقلة الا´ثار» در اين كتاب، بسيار مشاهده مىشود.
در بخش سيره به وسيله ابن هشام از ابناسحاق و گاهى به واسطه يونس بن بكير و گاهى به واسطه زياد بن عبداللّهبكائى نقل روايت مىكند.99 وى اخبار مربوط به زندگى اميرالمومنين(عليه السلام) را از واقدى100،اسماعيل بن راشد كلبى، مدائنى101 و ابوالفرج اصفهانى ذكر مىكند. از جمله كسانى كه شيخ مفيد از آنهاروايات بسيارى نقل كرده، ابومخنف است.102 با توجه به اينكه ابومخنف (90 ـ 157ق) در زمره اولينتاريخنگاران اسلامى مىباشد و در خصوص زندگى اميرالمؤمنين(عليه السلام) كتابى نگاشته كه مفقود شده است و تنهادسترسى ما به مطالب آن كتاب از طريق نقلهاى شيخ مفيد در الاءرشاد است، اين امر بر اهميت كتاب الاءرشادمىافزايد. شيخ مفيد، اخبار تاريخى در مورد زندگانى ساير امامان(عليهم السلام) را بيشتر از منابع شيعى آورده است.
با توجه به شرايط سياسى ـ اجتماعى و اعتقادى كه شيخ طبرسى در آن قرار داشته است و پراكندگى تودههاى شيعه درايران، امين الاسلام طبرسى سعى كرده است متنى فراهم آورد كه راهبرد شيعيان در شناخت زندگى امامانشان و بهعنوان پشتوانهاى فرهنگى براى آنان باشد، همانگونه كه در مقدمه به آن اشاره مىكند. همين امر، سبب شده است كهگاهى به سبب روانى متن يا به دليل عدم دسترسى به سند بعضى از اخبار و يا به دليل مشهور بودن خبر، مطلب آن رابدون ذكر سلسله سند بياورد. به همين علت در اين كتاب بعضى از اخبار را با لفظ «رَوى عن عدة اصحابنا»103يا عبارت «قال اهل السير و المفسرون»104 و يا لفظ «رُوى» بدون اينكه مشخص كند آنها چه كسانى هستند،ذكر مىكند. وى معمولاً وقتى در اين كتاب مطلبى از شيخ مفيد نقل مىكند مىتوان مطمئن بود كه آن را از كتابالارشاد آورده است.
در ميان منابع طبرسى در اءعلام الورى، چند كتاب وجود دارد كه اثرى از آنها بر جاى نمانده و دسترسى ما بهآنها تنها از طريق نقلهاى طبرسى است، مانند كتاب الاخبار ابىهاشم جعفرى105 و نوادر الحكمه ابىجعفراحمد بن محمد بن عيسى اشعرى قمى و مهمتر از همه، كتاب المغازى ابان بن عثمان بن احمر بجلىكوفى.106 همچنين از آنجا كه وى از اصحاب امام صادق(عليه السلام) و امام كاظم(عليه السلام) بوده، در تاريخائمه(عليهم السلام) اخبار بسيارى را از آن دو امام در كتابش نقل نموده، ولى متاسفانه كتاب او مفقود شده، و دسترسى مابه آن كتاب با ارزش، فقط از طريق نقلهايى است كه طبرسى قسمتهاى زيادى از آن را در كتاب اءعلام الورى آوردهاست. طبرسى هنگام نقل معجزهها و غزوههاى پيامبر…، رواياتى را از محمد بن اسحاق، مسلم بنشهاب زهرى و ابان بن عثمان نقل مىكند. وى از كتاب دلايل النبوه بيهقى107 و تفسير روايى على بن ابراهيمقمى، اخبار تاريخى بسيارى آورده است. و اينگونه بر اهميت كتاب خود افزوده است، زيرا على بن ابراهيم، اخبارصحيح زيادى از امام باقر و امام صادق‡ در تفسيرش آورده است.
اربلى در كتاب كشف الغمه براى شرح حال امامان(عليهم السلام) اساس كار خود را بر نقل و گردآورى مطالب از متون و آثارگذشتگان قرار داده است. او در نقل مطالب بر كتابهاى جمهور (عامه) نيز اعتماد كرده تا مطالب كتاب بهتر مورد قبولهمگان (شيعه وسنى) واقع شود، چنانكه خود مىگويد:
و اعتمدت فى الغالب النقل من كتب الجمهور ليكون ادعى اءلى تلقّيه بالقبول؛108 در نقل بسيارى از مطالب، به كتابجمهور اعتماد نمودم تا براى همه مورد قبول واقع شود.
نيز مىگويد:
و نقلت من كتب أصحابنا ما لم يتعرض الجمهور لذكره؛109 و از كتاب شيعيان مطالبى را كه جمهور متعرض آن نشدهاندنقل كردهام.
همچنين مىگويد:
اذكر على عادتى ما ورد فى أمرها من طرق الجمهور، و اذكر بعد ذلك ما اورده أصحابنا؛110 طبق شيوة خود، آنچه ازطريق جمهور نقل شده مىآورم، و بعد از آن، آنچه را اصحاب ما آوردهاند، نقل مىكنم.
اربلى در تدوين اين كتاب از منابع و مصادر متعددى بهره جسته كه بعضى از آنها عبارتاند از:
1. كتاب الاربعين نوشته حافظ ابوبكر محمدبن ابى نصر بن ابى بكر (قرن ششم)، اربلى در چند مورد از آن نقل كردهاست.111
2. صحيح مسلم (م 261 ق)، اربلى درچند مورد از اين كتاب روايت كرده است.112
3. تاريخ طبرى، نوشته محمد بن جرير طبرى (م 310 ق)، اربلى از اين تاليف شناخته شده در چند مورد نقل كردهاست.113
4. الجمع بين الصحيحين، اثر حميدى (م488 ق) اربلى در چند مورد از آن نقل مىكند.114
5. حلية الاولياء، تأليف حافظ ابو نعيم.115
6. الاءرشاد شيخ مفيد، اربلى در بسيارى از موارد، اخبار تاريخى را از اين كتاب مشهور مفيدŠ نقلمىكند.116
در مواردى هنگام نگارش شرح حال و زندگانى يكى از امامان(عليهم السلام)، كتابى در اختيار او قرار مىگيرد و در همان جااز آن ياد كرده، مطالبى را از آن نقل مىكند. مثلاً كتاب الخرائج و الجرائح راوندى را هنگام نگارش شرح حال امامباقر(عليه السلام) بهدست آوردهاست.117 چنانكه كتاب الدلايل حميرى را زمانى به دست آورده كه شرح حال امامسجاد(عليه السلام) را مىنوشته است.118
اربلى از كتاب عيون اخبار الرضا(عليه السلام) تمجيدى شايسته كرده و همة اخبار آن را صحيح تلقى كرده است.
اربلى با اينكه از منابع اهلسنت بهره برده، اما اين نكته را گوشزد مىكند كه كتابهاى آنها خالى از شرح حالامامان است، در حالى كه جد ايشان پيامبر، پدر ايشان وصى پيامبر ومادرشان فاطمه است و... قرآن به طهارت اينانشهادت داده و پيامبر بر محبت و مودتشان ترغيب كرده است. البته كتابهاى اهلسنت مملو از احوال آوازهخوانانو قصهگويان و... مىباشد.119
وى از بعضى كتابهاى اصلى اهلسنت به دليل عدم ياد از ائمه(عليهم السلام) انتقاد مىكند و مىگويد:
ابونعيم در حلية الاولياء شرح حال ائمه‰ را تا امام صادق(عليه السلام) ذكر كرده است و ابنجوزى تا موسى بنجعفر‡، اين در حالى است كه اين دو، نام بسيارى از كسانى را كه هيچ كس از نام و نسب آنها آگاهى ندارد ذكرمىكنند، مثلاً فلان عابد در يمن يا فلان عابده در حبشه و... اما از امام كاظم، رضا، جواد و فرزندان آنها‰ يادنمىكنند.120
با توجه به مطالبى كه ذكر شد از نظر كميت نقل اسناد روايات، كتاب كشف الغمه از منابع و مآخذ بيشترى استفاده كردهاست و مصادر كتاب او در مقايسه با دو كتاب الاءرشاد و اءعلام الورى تنوع بيشترى دارد. وى تقريباً سلسله سند و آدرستمامى مطالب خود را ذكر كرده است. اما از نظر كيفيت نقل مطالب از منابع دست اول و اصلى، الارشاد و اءعلام الورىدر درجه نخست قرار دارند، زيرا ايندو كتاب ـ همانگونه كه گذشت ـ از مصادر و منابع نزديكتر به وقايع تاريخ اسلامو امامان شيعه استفاده كرده و متقدم بر كشف الغمه اربلى مىباشند. اربلى در كتاب خود نيز در بسيارى از موارد از ايندو كتاب بهره برده است.
3 ـ 7. از نظر نگارش و رعايت قواعد ادبى
نويسندگان اين سه كتاب از دانشمندان بزرگ شيعه و از افتخارات جهان اسلام به شمار مىروند. آنان از اديبان برجستهو آگاهان به قواعد نگارش و دستور زبان عرب بودهاند، بدين سبب نوشتار آنها از نظر ادبى و رعايت قواعد نگارش،متقن و شيواست و از نظر معنا نيز مضامين عالى دارد.
جداى از اين بيان كلى، اين سه كتاب از نظر ادبى با هم اختلافاتى نيز دارند. اربلى با توجه به ذوق و استعداد وموقعيت شغلى و اشتغالش در ديوان الانشاءِ ابوالصلايا حسنى و عطاءالملك علاءالدين جوينى توانايىاش در خلقآثار ادبى و در زمينه شعر و ادب مىباشد، چنانكه كتاب ادبى رسالة الطيف و التذكرة الفخريه اربلى شاهد صدقى بر اينمدعاست. با توجه به توانايىهاى اربلى در زمينه خلق آثار ادبى، كتاب كشف الغمه در مقايسه با دو كتاب اءعلام الورىو الاءرشاد نكات ادبى و دستورى بيشترى دارد. وى توضيحات با ارزشى ذيل اخبار آورده كه بسيار شيوا و مفيد است.علاوه بر اين، اربلى اشعارى در پايان زندگىنامه هر امام(عليه السلام) در مدح او سروده است كه علاوه بر داشتن محتوايىعالى و رسا، ظرافت ادبى خاصى دارد. اربلى هنگام نقل مطالب تاريخى هرگاه به لغت دشوارى برخورد كرده، ذيلهمان صفحه به شرح و توضيح آن پرداخته است.
صاحب كتاب اءعلام الورى نيز اديبى توانا و برجسته است كه تفسير شريف مجمع البيان دليلى بر اين مدعاست. ايناستعداد و توانايى در كتاب اءعلام الورى نيز به چشم مىخورد. شيخ مفيد نيز كه در تمام علوم، از جمله علوم ادبى ـ بهاعتراف دوست و دشمن ـ ذىفنون بوده، كتاب الاءرشاد را با اتقان و دقت ادبى خاصى نگاشته است.
در مقام مقايسه با توجه به اينكه اربلى متخصص در زمينه مسائل ادبى است، طبيعتاً نكات ادبى در كتاب كشفالغمه بيشتر از كتاب الاءرشاد و اءعلام الورى مشاهده مىشود. اين برجستگى را از مقدمه كتاب كشف الغمه و اشعارىكه اربلى در مدح فضايل امامان(عليهم السلام) آورده و توضيحاتى كه ذيل اخبار آورده است، مىتوان دريافت.
3 ـ 8. سبك و شيوه تاريخنگارى
روش نگارش وقايع تاريخى دراين سه كتاب، تلفيقى از سبك خبرى و پيوسته وتاريخنويسى عمومى و تقويمى است،زيرا علاوه بر ذكر اخبار تاريخى در قالب حديث كه در حكم اصل براى بسيارى از رشتههاى علوم اسلامى است،مطالب با بهرهگيرى از عنصر زمان و به ترتيب اتفاق و به شكل عمومى بيان شده است. بنابراين، به دليل ذكر سند اخبارتاريخى، ارزيابى نقلهاى تاريخى به راحتى امكانپذير است. علاوه بر اين، مطالب تاريخى در قالب نقلهاى بلند وكوتاه به گونهاى بيان شده است كه به شيوايى مطالعه حوادث تاريخى لطمهاى وارد نمىكند. البته جنبه غالب درنقلهاى تاريخى اين سه كتاب، سبك خبرى و پيوسته است.
نتيجه
اين كتابها تاريخى محض نيستند، بلكه افزون بر ذكر وقايع تاريخى، به نقل مناقب و فضايل، ادله امامت و كرامات آنبزرگواران و نقل بعض از روايات از آنان نيز پرداختهاند و ذيل نقل پارهاى از اخبار و وقايع تاريخ، از آنها بهرههاىكلامى لازم را در جهت اثبات حقانيت امامان شيعه بردهاند.
اين منابع جزو مصادر اصلى در تاريخ اسلام و زندگانى امامان شيعه به شمار مىروند و نويسندگان آنها كوشيدهاند تا بااستفاده از منابع و مصادر تاريخى و روايى پيشين، متن قابل اعتمادى درباره تاريخ زندگى معصومين(عليهم السلام) دراختيار مسلمانان، بهويژه شيعيان قرار دهند.
در بررسى تحليلى مطالب نقل شده در سه اثر ياد شده نيز به دست مىآيد: كه كتاب الارشاد شيخ مفيد همانندكتاب الجمل با انگيزههاى كلامى و به منظور اثبات امامت امامان شيعه‰ نگاشته شده است، به همين دليل،ذيل بسيارى از اخبار تاريخى، از آنها استفادههاى كلامى نموده است. در حالى كه اين شيوه در كتاب اءعلام الورى وكشف الغمه در مقايسه با كتاب الاءرشاد كمتر مشاهده مىشود. با توجه به فضاى حاكم در (قرن ششم و هفتم هجرى)،در كتاب اءعلام الورى و كشف الغمه در نقل اخبار تاريخى، رعايت اعتدال شده است و در كلام طبرسى و اربلى كمترطعن و اعتراض نسبت به مخالفين مشاهده مىشود. اين امر، سبب شد تا نويسندگان آنها از تهمت تعصب به دوربوده، اخبارشان مورد قبول مخالفين نيز قرار گيرد. علاوه بر اين، همين مسئله سبب شده است تا از تحريك مخالفينعليه شيعيان جلوگيرى شود و از آسيب آنان در امان باشند. اما شيخ مفيد در نقل اخبار تاريخى، خصوصاً مسائلاختلافى موضع قاطعانهترى اختيار كرده، با ذكر استدلالهاى عقلى، در بيان عقايد خاص شيعيان كوشيده است. اربلىدر نقل اخبار تاريخى از منابع اهلسنت به صورت گسترده استفاده و اين امر تا حدودى در كتاب اءعلام الورى نيزمشاهده مىشود. هر چند اين مسئله سبب شد تا كتابهاى آنان با اقبال عمومى اهلسنت روبهرو شود و در بسطتشيع در بين آنان تاثير مثبتى داشته باشد، اما همين امر سبب گرديد تا از جانب بعضى از علماى شيعه بر شيخ طبرسىو اربلى خرده گرفته شود و آنان را متمايل به مخالفين معرفى كنند. از اين سه كتاب تاريخى، كتاب كشف الغمه به نقادىبعضى اخبار و روايات پرداخته است. اربلى رواياتى را ذكر مىكند كه به دليل غير قابل قبول بودن مفاد و متن روايت وناسازگارى آن با عقل، به نقادى آن مىپردازد يا سعى در تاويل آن دارد. اين شيوه نقادى در كتاب الاءرشاد و اءعلامالورى مشاهده نشد. شيخ مفيد و طبرسى با توجه به نياز تودههاى شيعه سعى كردهاند كه با استفاده از منابع و مآخذقابل اعتماد و گوناگون، كتابشان را به شيوهاى تدوين كنند تا مورد استفاده عموم شيعيان قرار گيرد و آنان بتوانند بامطالعه اين كتابها با زندگانى پيشوايان خويش آشنا شوند، هويت فرهنگى خود را بازيابند و تبليغات سوء دشمنان درآنها موثر نباشد. به منظور روانى و شيوايى متن كه با هدف تدوين اين دو كتاب سازگار باشد، شيخ مفيد و علامهطبرسى، سند بعضى از اخبار تاريخى را ذكر نكرده و آنها را با عبارت «روى عن عدة اصحابنا» يا «رواه نقلة الا´ثار» ويا... آوردهاند. اما اربلى در كشف الغمه سند اخبار تاريخى خود را ذكر كرده است. البته با توجه به تقدّم زمانى دو كتابالاءرشاد و اءعلام الورى در مقايسه با كشف الغمّه، در خصوص حوادث تاريخ اسلام از منابع دست اول به شمارمىروند. اربلى نيز در بسيارى از موارد از آنها نقل مطلب مىكند.
گفتنى است كه اين نوشتار ادعاى بيان تمام موارد اشتراك و اختلاف در اين سه كتاب و بيان مقايسه و تحليل تماممطالب آنها را ندارد، ولى به عنوان اولين گام در شناسايى مقايسهاى اين سه كتاب مهم تاريخيِ اسلام و شيعه، اميداست با عنايت خداوند متعال، مفيد فايده باشد.
كتابنامه
. قرآن كريم.
. آئينهوند، صادق، علم تاريخ در گستره تمدن اسلامى، تهران، پژوهشگاه علوم انسانى و مطالعات فرهنگى، 1377.
. ابن خلدون، عبدالرحمن محمد، مقدمه (جلد اول، العبر...)، ترجمه پروين گنابادى، چاپ هشتم: تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، 1375.
. ابن شهر آشوب، ابوعبدالله، محمدبن على، معالم العلماء، قم، [بىتا].
. ابن فوطى، كمال الدين عبدالرزاق بن احمد شيبانى، الحوادث الجامعه، ترجمه عبدالمحمد آيتى، چاپ اول: تهران، انجمن آثار و مفاخرفرهنگى، 1381.
. ابن كثير، ابوالفداء حافظ دمشقى، البداية والنهايه، تحقيق عبدالوهاب فتيح، قاهره، دارالحديث، 1413 ق.
. ابن منظور، لسان العرب، بيروت، دارالتراث العربى، 1408ق.
. اربلى، على بن عيسى، التذكرة الفخريه، تحقيق نورى حمودى قيسى، عراق، المجمع العلمى العراقى، 1404 ق.
. اربلى، على بن عيسى، كشف الغمّه فى معرفة الائمه، چاپ دوم: بيروت، دارالكتاب الاسلامى، 1401 ق.
. افندى، ميرزاعبداللّه، رياض العلماء، تحقيق سيداحمد حسينى، قم، انتشارات كتابخانه آيت الله مرعشى نجفى، 1401 ق.
. اقبال لاهورى، محمد، احياى فكر دينى در اسلام، ترجمه احمد آرام، چاپ اول: تهران، رسالت قلم، [بىتا].
. امين، سيدمحسن، اعيان الشيعه، بيروت، دارالتعارف للمطبوعات، 1341.
. باطنى، محمد رضا، فرهنگ انگليسى به فارسى معاصر، چاپ هشتم: تهران، فرهنگ معاصر، 1380.
. تنكابنى، ميرزا محمد، قصص العلماء، تحقيق محمد رضا شريفى خوانسارى، قم، انتشارات حضور، 1380.
. تهرانى، آقا بزرگ، الذريعه الى تصانيف الشيعه، چاپ دوم: بيروت، دارالاضواء، 1403 ق.
. جعفريان، رسول، تاريخ تشيع در ايران، چاپ سوم: قم، انصاريان، 1380.
. جعفريان، رسول، على بن عيسى اربلى و كشف الغمّه برگى از تاريخ تشيع دوازده امامى، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى، 1373.
. جعفريان، رسول، منابع تاريخ اسلام، چاپ اول: قم، انصاريان، 1376.
. حموى، ياقوت، معجم البلدان، بيروت، داراحياء التراث، [بىتا].
. زيدان، جرجى، تاريخ تمدن اسلام، ترجمه على جواهر الكلام، تهران، اميركبير، 1366.
. شيخ طوسى، ابوجعفر، محمدبن حسن، الفهرست، تهران، موسسه نشر اسلامى، 1417ق.
. شيخ مفيد، ابوعبدالله محمد بن محمد بن نعمان، الاءرشاد فى معرفة حجج اللّه على العباد، تحقيق موسسه آلالبيت، دارالمفيد، دو جلدى وتهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1383.
. طبرسى، ابوعلى فضل بن حسن، اءعلام الورى باعلام الهدى، قم، موسسة آلالبيت، 1417ق.
. طبرسى، احمد بن على، الاحتجاج، تحقيق محمد هادى به و ابراهيم بهادرى، قم، اسوه، 1413ق.
. طريحى، فخرالدين، مجمع البحرين، چاپ دوم: قم، كتابفروشى مرتضوى، 1362.
. كافيجى، محىالدين، المختصر فىالعلم التاريخ، تحقيق محمد كمالالدين عزالدين، بيروت، عالمالكتب، 1410ق و ترجمه اسدالله آزاد، آستانقدس رضوى، 1368.
. كتبى، محمدبن شاكر، فوات الوفيات، تحقيق احسان عباس، بيروت، دار صادر، 1974م.
. كريمان، حسين، طبرسى و مجمع البيان، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1340.
. لوكاس، هنرى، تاريخ تمدن، ترجمه عبدالحسين آذرنگ، چاپ اول: تهران، انتشارات كيهان، 1366.
. مجلسى، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، موسسه الوفاء، 1403ق.
. مطهرى، مرتضى، مجموعه آثار، چاپ هشتم: تهران، صدرا، 1380.
. معين، محمد، فرهنگ معين، چاپ سوم: تهران، اميركبير، 1357.
. منتجبالدين، ابىالحسن على بن بابويه رازى، فهرست شيخ منتجبالدين، تحقيق جلالالدين محدث ارموى، قم، كتابخانه آيتالله مرعشىنجفى، 1366.
. نجاشى، ابوالعباس احمد بن على، رجال النجاشى (فهرست مصنفى الشيعه)، چاپ اول: بيروت، دارالاضواء، 1408 ق.
. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، چاپ اول: قم، الهادى، 1379.
.The American heritage dictionary. Houghton mifflin company edition،, 2001 .
.Oxford Advanced learners Dictionary, 1994.
خلاصة المحتويات
التاريخ الاجتماعى لشيعة ايران والعراق فى القرن الخامس الهجرى
سيد جلال اءمام121
البحث حول التاريخ الاجتماعى للاقوام والمجتمعات الماضية، منهج جديد فى دراسة التاريخ، وهو يُقدّم للباحثين معطيات كثيرة فىحقل التاريخ. وخلافاً للمنهج التقليدى فى التعامل مع التاريخ، يتكفّل التاريخ الاجتماعى بالكشف عن الزوايا الخفية ودراسة اسلوبالحياة ونمط تفكير الاجيال الماضية من البشر. يحاول الكاتب فى هذا البحث ـ من خلال السير على قواعد هذا المنهج ـ دراسة الوضعالاجتماعى للشيعة ونمط حياتهم فى القرن الخامس للهجرة.
وعلى هذا الاساس فهو يبحث فى بداية الامر العوامل الموثرة فى صياغة التاريخ الاجتماعى، كالعِرق، والدين، والظروف الجغرافية، وماشابه ذلك، ثم يتناول فى سياق بحثه مكوّنات التاريخ الاجتماعى، كالوضع المعاشى، والعادات والتقاليد، ومنظومة الترابط بين علماءالدين وابناء المجتمع، وهجرة وتنقّل الشيعة، وما اءلى ذلك.
اصول التغذية فى سيرة النبيّ الاعظم…
محمد رضا جبّارى122
التغذية من المتطلّبات التى لابدّ منها لاى موجود حيّ. والاءنسان غير مستثنى من هذه القاعدة. ولهذا فاءن الاءطلاع على منهج واسلوبالعِظام فى هذا المضمار امر يستحق الاهتمام والتامل. يهتم البحث الذى بين ايديكم بالاءجابة عن عدد من التساولات المهمّة والاساسيةحول التغذية، على اساس سيرة النبيّ…، كالسوال عن دوافع التغذية، ونوع الغذاء، وتنوّعه ومقداره، وزمان التغذية،ومماشاة الا´خرين فى التغذية، واخيراً كيفية القيام بامر التغذية.
كان تناول الطعام فى السيرة النبوية من اجل اكتساب القوّة والقدرة على الطاعة والعبادة. وكان الطعام الذى يتناوله يتّصف بمجموعة منالخصائص مثل الحليّة، والتنوّع، والبساطة، والفائدة، وعدم المضرّة. فقد كان يجتنب تناول اكثر من نوع واحد من الطعام فى الوجبةالواجبة ـ بدافع الزهد ـ كما كان مقدار ما يتناوله من الطعام فى حدّ حاجة البدن. وكان يتناول الطعام حين يجوع، وكان يحرص ايضاًعلى تناول الطعام مع الا´خرين. وكان يذكر اسم الله فى بداية تناول الطعام وعند الانتهاء منه. وكان يلتزم ببعض الا´داب الخاصّة الاخرىفى هذا المجال.
* * *
الجغرافية التاريخية لقصة النبى لوط(عليه السلام)
سيد على حسينى فاطمى123
احد الانبياء الذين وردت قصّتهم هُم وقومهم بالتفصيل فى القرآن الكريم هو النبيّ لوط(عليه السلام)، الذى يقول اصحاب النظر ان صلةالقربى بينه وبين النبيّ اءبراهيم(عليه السلام) قطعية وثابتة. و قد وردت قصّة النبيّ لوط(عليه السلام) فى التوراة مع بعض الاختلاف عمّا وردعنها فى القرآن اكريم. فالمقاطع الواردة فى التوراة كثير منها موضوع ويتنافى مع شان هذا النبيّ العظيم. فى هذا البحث دراسة حول بعثةالنبيّ لوط بالنبوة الى قوم مدينة سدوم، ومسير هجرته، وما جاء من الاقوال المختلفة فى هذا المجال. هذا اءضافة اءلى اءجراء مقارنة بين ماجاء فى القرآن الكريم وبين القصّة المنقولة فى كتب العهدين.
عوامل الوفاق الاجتماعى بين الاءيرانيين فى التاريخ المعاصر مع التاكيد على دور التشيّع
رضا رمضان نرجسى124
العامل الاساسى والمصيرى فى رفعة وعزة اى شعب، هو مدى التلاحم الاجتماعى بين افراده. ولهذا تكتسب معرفة العوامل الاساسيةلترسيخ الوفاق الاجتماعى اهمية خاصّة.
يحاول هذا البحث ـ فى ضوء هذا الامر الحيوى ـ دراسة وتحليل العوامل الاساسية لوجود الوفاق الاجتماعى بين ابناء الشعب الاءيرانى.وانطلاقاً من الرغبة فى دراسة تاثير المذهب الشيعى فى الوفاق الاجتماعى بين الاءيرانيين، اُجريت فى مستهل الامر دراسة للعهدالصفوى، مع التركيز على مفاهيم مثل الولاية الاءلهية عند الاءيرانيين وعلاقتها بولاية الفقيه عند الشيعة. وفى سياق ذلك، وفى اعقاباءجراء دراسة تاريخية لعوامل مثل اللغة، والقومية والعرق الاءيرانى، تمّ رسم صورة لمسيرة تكامل الوفاق الاجتماعى بين الاءيرانيين فىظل مذهب التشيّع.
* * *
الصراعات السياسية ـ العسكرية لقطبشاه مع الحكومات الهندوسية و المسلمة فى دكن
(منذ تاسيس حكومة قطبشاه اءلى عام 1000 ه(
محمود صادقى علوى125
فى اعقاب انقراض حكومة البهمنيين فى دكن، ظهرت على انقاضها خمس حكومات جديدة، وكانت اءحداها حكومة قطبشاه التىاسسها السلطان قلى قطبشاه فى عام 918 ه . و قد عزم هذا السلطان فى اعقاب تاسيس حكومته على توسيع رقعتها، فانتهى ذلك بهالى الدخول فى صراعات سياسية وعسكرية مع الدول المجاورة. وبما ان دولة قطبشاه كانت تحدّها من الشمال والجنوب دولةالهندوس، فقد عزم على توجيه هجماته نحو اراضى الدولة الهندوسية، غير ان الحوادث اللاحقة دفعته ـ ورغم اءرادته ـ الى الدخول فىحروب مع الحُكّام المسلمين ايضاً. واستمرت هذه العلاقات السياسية ـ العسكرية تسير على درجات متفاوتة من الشدّة والضعف فى عهدخلفائه. وكانت بعض هذه الحكومات تتحالف على الدوام مع بعضها ضد الاخرى. وبعدما توحّد الحُكّام المسلمون مع بعضهم فى زمانحكومة اءبراهيم قطب شاه، تمكنوا من القضاء على حكومة ويجانكر الهندوسية. ولكن الصراعات نشبت بينهم من جديد بعد قضائهم علىتلك الحكومة، الى ان شهدت الاوضاع فى دكن حالة من الاستقرار النسبى فى اوائل حكومة محمد قلى قطب شاه.
* * *
الرقيق من الجاهلية اءلى الاءسلام (2)
عبد الرضا عرب ابو زيد آبادى126
تلميح
هذا البحث هو القسم الثانى من بحث جاء تحت عنوان "الرقيق من الجاهلية اءلى الاءسلام". وقد ورد فى القسم الاول منه ان محاربةالاءسلام للرق ومحاولته اءلغائه دفعة واحدة قد جوبهت بموانع وتحديات جادّة. ولذلك سعى الاءسلام اءلى العمل على نحو تدريجى ومنخلال اءيجاد الارضية والتمهيدات اللازمة لتحرير الرقيق وتخليصهم من الاوضاع المزرية التى كانوا يعيشونها. وكان من تلك الاءجراءاتوالاساليب تضييق دائرة اسباب وموجبات الاءسترقاق من جهة، وفتح الابواب امام تحرير الرقيق من جهة اخرى. وبما ان الرقيق كانوايشكلون جزءاً من المجتمع يومذاك، فقد كانت اهم التغييرات التى احدثها الاءسلام فى هذا المضمار تتركز على الجانب السلوكى، وكاناهمها قد حصل فى ثلاثة ميادين: 1 ـ التعامل الاءنسانى مع الرقيق 2 ـ تعديل القوانين الحقوقية الخاصة بهم 3 ـ تغيير السلوك فى التعاملمع الرقيق.
قدّم هذا البحث ـ فى ضوء ما جاء فى المصادر الاءسلامية ـ شرحاً موجزاً حول كل واحد من هذه الميادين الثلاثة.
* * *
تعريف ودراسة تحليلية لثلاثة كتب شيعية قديمة (الاءرشاد، واءعلام الورى، وكشف الغمّة)
على كربلائى، بازوكى127
لكلّ اُمّة حيّة هويتها الخاصّة بها، ويتبلور كيانها وفقاً لتراثها التاريخى. وعلى هذا الاساس فاءنَّ التراث التاريخى والثقافى فى العالمالاءسلامى يساهم فى صياغة هوية الامّة الاءسلامية ويبعث فى وجودها القوّة والحيوية، وهو عنصر اساسى فى ثبات واستمرار وحدةالمسلمين. ويبذل المورخون عادة كثيراً من الجهود لجمع وتدوين وتسجيل التراث التاريخى. وتُعتبر الكتب التاريخية من الثروات القيّمةللمجتمعات والامم، لانّها تضم بين دفّتيها هذا الموروث التاريخى. ومن جملة الثروات الثقافية الاءسلامية فى هذا الحقل هناك ثلاثة كتبتاريخية مهمة وهى: الاءرشاد للشيخ المفيد، واءعلام الورى باعلام الهدى للشيخ الطوسى، وكشف الغمّة للاربلى. ولقراءة هذه الكتب تاثيرلا يُستهان به فى فهم الفكر التاريخى للمسلمين واطّلاعهم على ثرواتهم التاريخية.
پي نوشت :
1 استاديار دانشگاه علامه طباطبايىقدس سره.
2 . يوسف (12) آيه 111.
3 . فرهنگ معين، ج 2، ص 2273 - 2274.
4 . مرتضى مطهري، مجموعه آثار، ج 13، ص 383 - 384.
5 . اقبال لاهوري، احياى فكر دينى در اسلام، ص 159.
6 . جرجى زيدان، تاريخ تمدن اسلام، ص 503.
7 . على بن عيسى اربلي، كشف الغمه، ج 1، ص 5.
8 . ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 13 و فخرالدين طريحي، مجمع البحرين، ج 2، ص 429.
9 . محيى الدين كافيجي، المختصر فى علم التاريخ، ص 52 - 63.
10 Heroodotus
11 . هنرى لوكاس، تاريخ تمدن، ج 1، ص 6.
12 . ابن خلدون، مقدمه، ص 12.
13 heritage dictionary 2001 p409
14 . صادق آئينهوند، علم تاريخ در گستره تمدن اسلامي، ص 35 - 37 و هنرى لوكاس، همان، ج 1، ص 6.
15 . فرهنگ باطني، ص 409.
16 Oxford Advanced Dictionary و واژه History
17 . صادق آئينهوند، همان، ص 56 - 57.
18 . اعراف (7) آيه 176.
19 . محيىالدين كافيجي، همان، ص 162.
20 . ابن شهر آشوب، معالم العلماء، ص 316.
21 . شيخ طوسي، الفهرست، ص 238.
22 . ابن كثير، البداية و النهايه، ج 12، ص 17.
23 . ويژگى برجسته كتاب الجمل بيان تاريخ آميخته با بحث كلامى است، زيرا جنگ جمل منشأ اختلافات مسلمانان درباره تحريف قرآن، كفر و ايمان و فسق گرديد. شيخ مفيد به عنوان متكلم و مورخ زبردست شيعى با شيوهاى تازه اين واقعه تاريخى را بازنگرى كرده و اثر جاودان الجمل را تأليف نموده است.
24 . رجال نجاشي، رقم 1067. ]24[
25 . شيخ طوسي، همان، رقم 711.
26 . ابن شهر آشوب، همان، ص 316.
27 . آقا بزرگ تهراني، الذريعه، ج 1، ص 509 - 510.
28 . شيخ مفيد، الارشاد، ج 1، ص 4.
29 . سيد محسن امين، اعيان الشيعه، ج 8، ص 398.
30 . ياقوت حموي، معجم البلدان، ج 4، ص 13.
31 . حسين كريمان، طبرسى و مجمع البيان، ج 1، ص 166.
32 . سيد محسن امين، همان، ج 8، ص 398.
33 . مقصود، ابان بن عثمان احمر بجلى از شاگردان امام صادقعليهالسلام و امام كاظمعليهالسلام است كه روايات تاريخى او در تفسير على بن ابراهيم قمى نيز فراوان است و كتاب بزرگى در تاريخ (شامل مبتدا، مغازي، وفات و ردّه) داشت (ر.ك: رجال نجاشي، ص 13، شماره 8).
34 . منتجبالدين على بن بابويه رازي، فهرست شيخ منتجبالدين، ص 97، شماره 336.
35 . ميرزا عبداللّه افندي، رياض العلماء، ج 4، ص 341.
36 . محمد باقر مجلسي، بحارالانوار، ج 1، ص 9.
37 . سيد محسن امين، همان، ج 8، ص 399.
38 . محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 1، ص 9.
39 . آقابزرگ تهراني، الذريعه، ج 18، ص 48-47.
40 . رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ص 514 - 515.
41 . فضل بن حسن طبرسي، اعلام الورى بأعلام الهدي، مقدمه كتاب.
42 . همان، ص 38.
43 . رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ص 515 - 514.
44 . همان، 38.
45 . همان، ج 2، ص 198.
46 . همان، ج 1، ص 183.
47 . رسول جعفريان، منابع تاريخ اسلام، ص 197.
48 . طبرسي، اعلام الورى بأعلام الهدي، ج 1، ص 385.
49 . محمد بن شاكر كتبي، فوات الوفيات، ج 3، ص 57.
50 . رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج 2، ص 548.
51 . ابن فوطي،الحوادث الجامعه، ص 272 - 273.
52 . آقا بزرگ تهراني، همان، ج 18، ص 47 - 48.
53 . على بن عيسى اربلي، التذكرة الفخريه، ج 1، ص 5.
54 . همان.
55 . همان، ص 6.
56 . رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ص 601 - 602.
57 . على بن عيسى اربلي، التذكرة الفخريه، ج 1، ص 5.
58 . همان، ج 1، ص 4.
59 . محمد بن شاكر كتبي، همان، ج 3، ص 57 - 58.
60 . همان، ج 1، ص 306 و رسول جعفريان، على بن عيسى و كشف الغمه، ص 79.
61 . على بن عيسى اربلي، كشف الغمه، ج 1، ص 5 - 6.
62 . رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ص 601 - 602.
63 . همان، ج 2، بخش تشيع اعتدالى در قرن ششم و هفتم هجري.
64 . ميرزا محمد تنكابني، قصص العلماء، ص 407.
65 . فضل بن حسن طبرسي، اعلام الورى باعلام الهدي، ج 1، ص 290 - 301.
66 . همان، ج 1، ص 271.
67 . همان، ج 2، ص 414.
68 . على بن عيسى اربلي، كشف الغمه، ج 1، ص 18.
69 . رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج 2، ص 601 - 602 و على بن عيسى اربلي، كشف الغمه، ج 2، ص 132.
70 . شيخ مفيد، الارشاد، ج 1، ص 189.
71 . همان، ص 190 - 191.
72 . همان، ص 189.
73 . همان، ص 184.
74 . همان، ص 4 و على بن عيسى اربلي، كشف الغمه، ج 1، ص 6.
75 . همان، ج 3، ص 342.
76 . همان، ج 1، ص 5.
77 . شيخ مفيد، همان، ج 1، ص 49، 73، 78، 94، 167، 170.
78 . همان، ج 1، ص 5 - 350.
79 . اربلي، كشف الغمه، ج 1، ص 58 - 370.
80 . همان، ج 1، ص 30 - 40 و ج 2، ص 133 - 140.
81 . فضل بن حسن طبرسي، إعلام الوري، ج 2، ص 311.
82 . رسول جعفريان، تاريخ تشيع در ايران، ج 2، ص 602.
83 . على بن عيسى اربلي، كشف الغمه، ج 1، ص 54.
84 . همان، ج 1، ص 56.
85 . همان، ص 56 - 58.
86 . همان، ج 3، ص 282 - 283. البته در مقابل استبعاد اربلى در مورد خبر مربوط به شهادت امام رضاعليهالسلام توسط مأمون گفتنى است كه علامه مجلسى در بحارالانوار، ج 49، ص 313 و حاج شيخ عباس قمى در فوائد الرضويه ص 316 - 317 به نقد اربلى پاسخ دادهاند.
87 . اربلي، كشف الغمه، ج 2، ص 220 - 221.
88 . همان، ج 2، ص 52 - 53.
89 . رسول جعفريان، على بن عيسى اربلى و كشف الغمه، ص 77.
90 . شيخ مفيد، همان، ج 1، ص 286.
91 . همان، ص 319.
92 . همان، ص 66.
93 . همان، ص 151.
94 . همان، ص 51.
95 . همان، ص 192.
96 . اربلي، كشف الغمه، ج 1، ص 56.
97 . همان، ص 131.
98 . همان، ص 161 - 162.
99 . شيخ مفيد، همان، ج 1، ص 104.
100 . همان، ص 100.
101 . همان، ج 2، ص 32.
102 . همان، ج 1، ص 17.
103 . طبرسي، اعلام الوري، ج 1، ص 350.
104 . همان، ص 163.
105 . همان، ج 2، ص 198.
106 . همان، ج 1، ص 183.
107 . طبرسي، اعلام الوري، ج 1، ص 385.
108 . على بن عيسى اربلي، كشف الغمه، ج 1، ص 4.
109 . همان، ص 5.
110 . همان، ج 2، ص 75.
111 . همان، ج 1، ص 161.
112 . همان، ج 1، ص 57، 128، 151.
113 . همان، ص 97 و 218.
114 . همان، ص 56.
115 . همان، ج 2، ص 343، 314.
116 . همان، ج 1، ص 182، 213 و ج 2، ص 66، 64.
117 .همان، ج 2، ص 353.
118 . همان، ص 321.
119 . همان، ج 1، ص 5.
120 . رسول جعفريان، على بن عيسى و كشف الغمه، ص 77 - 78.
121 طالب ماجستير فى تاريخ التشيّع.
122 دكتوراه فى علوم القرآن والحديث.
123 ماجستير فى علوم القرآن و الحديث.
124 طالب فى مرحلة الدكتوراه (فرع الشؤون الإيرانية).
125 ماجستير فى تاريخ الإسلام.
126 ماجستير فى تاريخ الإسلام.
127 استاذ مساعد فى جامعة العلامة الطباطبائي.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}